به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس : به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «حدیث بابا» شامل روایت مستند زندگی شهید علی تورانلو نوشته فاطمه وفاییزاده بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب بیستوهشتمینعنوان از مجموعه «بیستوهفتیها» است که اینناشر چاپ میکند و زندگی فرماندهان لشگر ۲۷ محمدرسولالله (ص) را شامل میشود.
شهید تورانلو فرمانده گردان انصار لشگر ۲۷ محمدرسولالله (ص) بود که در عملیات خیبر در زمستان ۶۲ مفقود شد و بزرگشدن و قدکشیدن دخترش حدیثه را ندید. اینشهید خاطرات برخی از ماموریتهای خود در عملیاتهایی مثل فتحالمبین، بیتالمقدس، مسلمبنعقیل، والفجر مقدماتی و حضور در سوریه را ثبت و ضبط کرده و آنها را روز به روز تشریح کرده است. نویسنده کتاب پیشرو از ایننوشتهها در کتاب مستند خود استفاده کرده است.
«حدیث بابا» دربرگیرنده ۵ فصل اصلی است که بهترتیب عبارتاند از: «فصل اول: شهادت»، «فصل دوم: شروع زندگی»، «فصل سوم: دوباره تهران»، «فصل چهارم: درگیریهای داخلی» و «فصل پنجم: جنگ». پیش از اینفصول دو عنوان «سخن ناشر» و «مقدمه» درج شده و پس از آنها هم «عکسها»یی از زندگی شهید تورانلو منتشر شده است.
در فصل اول، مخاطب با اینعناوین روبرو میشود: درخواست اعزام به جبهه، عملیات خیبر، اعزام، طلائیه، تولد علی. در فصل دوم هم که «شروع زندگی» است، اینعناوین درج شدهاند: تولد علی، سفر کربلا، دوران کودکی، مدرسه، دوره نوجوانی، اتاق زیرپله در تهران، دوران سربازی.
فعالیتهای مبارزاتی، انقلاب، جهاد سازندگی، سپاه، حفاظت از بیت امام، عناوین فصل سوم کتاب هستند و در فصل چهارم هم اینعناوین بهترتیب آمدهاند: کردستان، جنگ در کوهستانهای غرب، دوباره سردشت، خواستگاری، عقد علی و مریم، دوران نامزدی، دیدار امام، خواستگاری رسمی.
آخرین فصل کتاب هم که «جنگ» است، دربرگیرنده اینعناوین است: عملیات فتحالمبین، شروع عملیات فتحالمبین، مجروحیت زانوی راست، عملیات بیتالمقدس، ماموریت سوریه، سوریه، عملیات رمضان، شروع مرحله سوم عملیات رمضان، مجروحیت پای چپ، عروسی، عملیات مسلمبنعقیل ۹ مهر تا ۱۵ مهر ۶۱، شروع ماموریت برای عملیات والفجر مقدماتی، عملیات والفجر مقدماتی، مجروحیت از ناحیه سینه، دوران بارداری مریم، شهادت، سالهای انتظار، بازگشت آزادهها، ازدواج مریم، بازگشت.
۱۳ سال پس از شهادت، پیکر شهید علی تورانلو در عملیات تفحص پیدا شد. او پیش از رفتن به عملیات به همسرش گفته بود اگر روزی جنازهاش برگشت بداند برای شناسایی باید ترکشی را که جمجمهاش را سوراخ کرده جستجو کند؛ همینطور یکی از دندانهایش که ترمیمش کرده است. حدیثه دختر شهید تورانلو هم در مقطع اول راهنمایی تحصیل میکرد که پیکر پدرش به خانه برگشت.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
شب عملیات، خبرنگاران آمده بودند و فیلمبرداری میکردند. رزمندهها دعا و نوحه میخواندند. یکی از بچهها بلند شد، همه را ساکت کرد و گفت: «دشمن و آمریکا و ابرقدرتها با اسلام کار دارند و با شماها کاری ندارند. یک دقیقه همه چشمها را ببندید و هرکس میخواهد برود، برود.» همگی سهبار با صدای بلند لبیک گفتند و صدا زدند یاحسین، یااباعبدالله. گریهوزاری بچهها شدت گرفت و همه پر از شور و هیجان شدند، دیگر نمیتوانستند جلوی احساسات خودشان را بگیرند. مداح هم مرتب روضه میخواند، تا اینکه یکی از مسئولین گروهان بلند شد و آمد پیش نوحهخوان و گفت: «تمام کنید. کار داریم.»
همانشب، وقتی علی در مجلس دعای توسل نشسته بود، صدایش کردند و گفتند: «فرمانده گردان کارت داره.» از نیمه مراسم دعا بلند شد، رفت و دید قهرمانی با فرماندهان گروهانها جمع شدهاند و جلسه گذاشتهاند. در بین صحبتهایی که در آن جلسه شد، یکی هم این موضوع بود که احتمالا عملیات عقب بیفتد. سوره والعصر را خواندند و جلسه تمام شد. علی تا صبح منتظر بود فرماندهی دستور حرکت بدهد. ولی اینانتظار به جایی نرسید. با اینکه خیلی ناراحت بود، اما در دلش شکرگزار خدا بود و با خودش میگفت: «خدایا تو رو شکر، مصلحت تو بوده که حمله صورت نگیره.» نماز صبح را در اولین روز فروردین ۱۳۶۱، همه به جماعت خواندند. آماده صبحگاه شدند. علی چند جملهای برایشان صحبت کرد و سال نو را تبریک گفت و برایشان آرزوی موفقیت کرد.
یک اکیپ پزشکی به همراه یک دکتر به گروهان علی ملحق شد. نیروها در اختیار خود بودند. شب، بعد از شناسایی، رفتند برای جلسه. دوم فروردین ابلاغ شد ساعت ۹ شب باید حرکت کنند و ساعت ۱۲ شب عملیات شروع میشود. همه آماده حرکت شدند.
اینکتاب با ۱۸۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.