سختی‌های پژوهش و نوشتن کتاب درباره مدافعان حرم/سوریه بدون رتوش!

به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس :    

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _صادق وفایی: کتاب «ماجرای عجیب یک جشن تولد» (روایت مستند زندگی رزمنده مدافع حرم شهید مهدی ثامنی راد) به قلم جواد کلاته عربی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب روایات مستندی از زندگی این‌شهید مدافع حرم را در بر می‌گیرد که پیکرش ۳ سال پس از شهادت به میهن بازگشت.

تا سال گذشته، مهدی ثامنی‌راد را شهید جاویدالاثر می‌خواندند اما از سال گذشته که پیکرش به کشور بازگشت و همسرش از مردم به‌خاطر بدرقه باشکوه‌ پیکر وی قدردانی کرد، این‌عنوان از نام او برداشته شد. با این‌حال، هنوز خیلی از شهدایی که همراه وی در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند، به کشور بازنگشته‌اند. مهدی ثامنی‌ راد متولد سال 1361 در شهر ری بود که تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده بود و در ورامین زندگی می‌کرد. به‌گفته اقوام این‌شهید، او و همسرش سال‌ها در انتظار فرزند بودند و وقتی ثامنی راد به شهادت می‌رسد، تنها چندماه از تولد دختر خردسالش می‌گذشته است.

جواد کلاته عربی محقق و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس که پیش‌تر، کتاب‌هایی چون «مگر چشم تو دریاست»، «فرمانده لاله‌ها»، «مگر چشم تو دریاست»، «مگر چشم تو دریاست» و «هیاهوی سکوت» را با رویکرد مستندنگاری از زندگی شهدای دفاع مقدس در کارنامه ثبت کرده، این‌بار سراغ ثبت زندگی و جنگ شهید مهدی ثامنی‌راد به‌عنوان یکی از شهدای مدافع حرم رفته است. به‌همین‌بهانه با او گفتگو کردیم و با توجه به دغدغه‌هایی که او داشته و پیش‌تر در گفتگوی «ادبیات جنگ توسط مخاطبانش مدیریت می‌شود/ تب خاطره‌نگاری بالاست» به بخشی از آن‌ها پرداخته‌ایم، این‌بار به زاویه دیگری از دغدغه‌های این‌نویسنده در زمینه ادبیات مقاومت پرداختیم.

کلاته معتقد است پرداخت عاطفی و احساسی از سال‌های دفاع مقدس و نبردهای مدافعان حرم، باعث شده نفسِ جنگ و فداکاری‌های رزمندگان جنگ و مدافع حرم مغفول واقع شده و فقط به تاثیرگذاری‌های اخلاقی آن‌ها و تاثیری که روی اطرافیان داشته‌اند، پرداخته شود.

او برای کار پژوهش و نوشتن کتاب مستند درباره جنگ شهدای مدافع حرم، سختی‌هایی برمی‌شمارد که مشروح سخنانش را در گفتگوی پایین می‌خوانیم.

گفتگو با این‌نویسنده در ادامه می‌آید:

* آقای کلاته با توجه به این‌که پیش‌تر درباره شهدای دفاع مقدس نوشته‌اید، کار روی کتاب برای مدافعان حرم سخت است؟ اصلا قائل به سختی‌داشتن این‌حیطه هستید؟

این‌سختی، بستگی به نگاه فرد دارد. وقتی بناست کتابی در قالب زندگی‌نامه جامع کار کنم، باید به نقاطی که کمتر در دسترس است، دقت نظر ویژه داشته باشم. اما متاسفانه این‌نگاه کمتر در انتشاراتی‌های ما وجود دارد و وقتی به نقاط دور از دسترسی مثل خاطرات میدان جنگ می‌رسند، کار را رها می‌کنند.

یکی از سختی‌های کار در این‌زمینه، قطعا مساله منطقه ناشناخته سوریه برای محقق، نویسنده و مخاطبان ماست و این‌که ما چگونه این‌ مساله را روایت کنیم. شناخت و ارائه روایت‌های مربوط به جنگ پارتیزانی در سوریه هم یکی‌دیگر از سختی‌های این‌کار است. قطعا اتفاقاتی در سوریه افتاده که به‌دلایلی از دسترس ما خارج هستند. خب روایت این‌بخش از مستندات و اتفاقات تاریخی، ناشناخته و در حکمِ زمین پانخورده است. بنابراین اگر کسی بخواهد در این‌زمین قدم بزند، به مشکل برمی‌خورد.

* این‌مشکل را کمی تشریح کنید!

مثلا این‌که شما بخواهید استان حلب سوریه را بشناسید، این‌که بوم و اقلیم ایت منطقه چه ویژگی‌هایی دارد، یا این‌که چه نیروهایی از چه کشورهایی در آن حضور دارند و جنگ نامنظم در این‌ منطقه چه ویژگی‌هایی دارد که نسبت به جنگ کلاسیک، تجربه کمتری عهم در آن داریم، همگی از موضوعاتی هستند که کار را مشکل می‌کنند. حالا از قالب کتاب بیرون بیاییم و در جهان واقع به مسائل نگاه کنیم. مثلا می‌خواهیم چندروستا را از چنگ تکفیری‌ها و داعشی‌ها بیرون بکشیم. هرکدام از روستاها نسبتی با دیگر روستاها دارد که باعث می‌شود هر اتفاقی که در یکی از آن‌ها بیافتد، کل اتفاقات یک سسله عملیات را تحت تاثیر قرار بدهد.

مشکل دیگر این است که روایت‌های گوناگون در این‌زمینه گاهی با هم تناقض دارند و باید آن‌قدر جستجو کنی تا روایت صحیح را پیدا کنی. به‌نظرم کار کردن روی جنگ سوریه از هر نظر دشوار است؛ از روایت‌های مربوط به استقرار و همزیستی با هم و با نیروهای کشورهای دیگر گرفته تا نقل و انتقال، تا حمله و درگیری ریز و درشت با دشمن.

شاهدیم که روایاتی که ناشران دفاع مقدس منتشر می‌کنند و روایت‌های عاطفی‌ای هم هستند، با اقبال روبرو هستند و همین‌ استقبال از آن‌ها، باعث شده خود مساله جنگ و اتفاقاتی که در میدان نبرد افتاده، در نیمه پنهان قرار بگیرند. متاسفانه این‌نگاه غالب احساسی و عاطفی هم در زمینه دفاع مقدس وجود دارد هم در زمینه مدافعان حرم. آن‌مساله امنیتی و ملاحظات ابتدایی هم که باعث دلسردی نویسندگان و ناشران شد، در ابتدا وجود داشت ولی امروز دیگر نیست.* بخشی از مشکل بودن کار، ناشی از این‌ نمی‌شود که جنگ در سوریه و اصولا مساله مدافعان حرم تا مدت‌ها پنهان و سرّی بود؟ بی‌تعارف بگویم، مسائل امنیتی مانع کار و باعث سختی نیستند؟

دوستانی که جلوتر از من کار روی مدافعان حرم را شروع کرده‌اند _ به‌ویژه روی شهدای نیروی قدس سپاه_ از ابتدا با یک مقاومت از طرف راویان روبرو بودند؛ راویانی که به‌قول شما به‌دلایل امنیتی صحبت نمی‌کردند. این‌مساله در دوره‌ای واقعا وجود داشت. اما متاسفانه در ادامه، این‌اتفاقات باعث دلسردشدن و اصطلاحا بی‌خیال‌شدن نویسنده، محقق و ناشر شد. یعنی چون در دوره‌ای، با محدودیت روبرو شدند، کار در این‌زمینه را کنار گذاشتند و یک خط قرمزِ همیشگی دور موضوع کشیدند. اما امروز آن‌مشکلات حل شده و امروزی‌ها، مشکلات گذشتگان را درباره پرداخت به مدافعان حرم ندارند. البته منظورم محققان و پژوهشگرانی است که واقعا جستجوگر بودند و هستند.

ما این‌مساله کلیِ روایت عاطفی و دوری از میدان جنگ را درباره دفاع مقدس هم داریم. یعنی شاهدیم که روایاتی که ناشران دفاع مقدس منتشر می‌کنند و روایت‌های عاطفی‌ای هم هستند، با اقبال روبرو هستند و همین‌ استقبال از آن‌ها، باعث شده خود مساله جنگ و اتفاقاتی که در میدان نبرد افتاده، در نیمه پنهان قرار بگیرند. متاسفانه این‌نگاه غالب احساسی و عاطفی هم در زمینه دفاع مقدس وجود دارد هم در زمینه مدافعان حرم. آن‌مساله امنیتی و ملاحظات ابتدایی هم که باعث دلسردی نویسندگان و ناشران شد، در ابتدا وجود داشت ولی امروز دیگر نیست. با این‌حال اثراتش وجود دارد.

* خب، کمی به ویژگی‌های شهید مهدی ثامنی‌راد بپردازیم.

زندگی این‌شهید به چند بخش تقسیم می‌شود که هرکدام از این‌بخش‌ها، یک‌ویژگی خاص داشته‌اند. مثلا در نوجوانی در فعالیت‌هایش در مسجد و پایگاه بسیج، شور و حال عجیبی وجود داشته که در نتیجه باعث می‌شود به جایگاه بلندی در این‌دو نهاد مردمی برسد. جالب است که یک‌آدم بیست‌وچندساله تبدیل به عضو اصلی یک موسسه خیریه بشود که تمام امور را مدیریت کند. مهدی در سن کم، تبدیل به فرمانده یکی از پایگاه‌های مهم بسیج ورامین می‌شود و همان‌طور که گفتم عضو اصلی یک موسسه خیریه و همین‌طور عضو اصلی هیات امنای مسجد هم بوده است؛ مسجدی قدیمی که سابقه درخشانی در سال‌های دفاع مقدس داشته و از آن‌جا نیرو به جبهه اعزام می‌شده است.

چنین‌ویژگی و تاثیرگذاری‌هایی باعث می‌شود از اول، به مهدی به چشم یک‌آدم متفاوت نگاه شود و توجه همه اطرافیان به او معطوف شود. او در ادامه فعالیت‌هایش در مسجد، بسیج و خیریه و با توجه به این‌که جوان بیش‌فعالی بوده، پاسدار می‌شود و در دانشگاه و تیپ امنیتی هم خودش را نشان می‌دهد. اوج این‌مساله در سوریه است؛ هنگامی که مامور به عمل در منطقه‌ای می‌شود که برای نیروها ناشناخته بوده است.

* داستان این‌ماموریت چیست؟

لشگر ۲۷ محمدرسول‌الله، مهرماه سال ۹۴ یک‌گردان به سوریه اعزام می‌کند.

* آن‌موقع‌ها هنوز بحث مدافعان حرم کمی با تعارف مطرح می‌شد!

تقریبا بله. مهدی در این‌ ماموریت فرمانده یکی از دسته‌ها بوده است. نکته این‌جاست که او در اعزام بعدی که یک‌ماه بعد انجام می‌شود، تبدیل به فرمانده یک محور عملیاتی می‌شود. این ‌انتصاب هم توسط سردار حاج‌حسین اسداللهی فرمانده لشگر عملیاتی ۲۷ انجام می‌شود. در جنوب استان حلب، یک محور ۱۲ کیلومتری به حاج‌حسین اسداللهی سپرده می‌شود تا در این‌محور پدافند کند. ایشان هم این‌محور را به ۳ محور ۴ تا ۵ کیلومتری تقسیم می‌کند و فرماندهی یکی از این‌محورها را به مهدی می‌سپارد. جزئیات این‌مسائل در کتاب هست و آن‌جا نوشته‌ام که مهدی چه‌قدر فعالیت‌های عجیب و غریب داشته و خودش را چه خوب نشان می‌دهد.

در زمینه مدیریت نیروها هم خیلی کاربلد بوده است. در مجموع می‌خواهم بگویم با وجود این‌که در ابتدا، یک نیروی رزمی لشگر ۲۷ نبوده و غریبه محسوب می‌شده، به‌عنوان فرمانده محور از طرف حاج حسین اسداللهی منصوب می‌شود. خلاصه این‌که هرجا بوده، تبدیل به نوک پیکان می‌شده است.

* آن ‌عملیاتی که باعث شهادتش می‌شود، چه‌طور بوده؟

قرار بود یک‌ سلسله ‌عملیات در ۲۲ بهمن در جنوب استان حلب انجام شود تا در نتیجه، چند محور به تصرف نیروهای خودی در بیاید. این عملیات برای عمل در چند روستا طراحی شده بود. روستای هوبر یکی از این‌مناطق بوده که نیروهای لشگر ۲۷ در آن عمل می‌کنند و مهدی فرمانده یکی از تیم‌های عمل‌کننده بوده است. برای حمله به روستای هوبر، دو تیم طراحی می‌شود؛ تیم اصلی که به روستا بزند و تیم کوچک‌تر که از بالای تپه کنار روستا، به منطقه اشراف داشته باشد. مهدی فرمانده این ‌تیم اصلی بوده است.

* واقعه شهادتش چه‌طور رخ می‌دهد؟

یکی از نیروهای سوری تحت امر مهدی، آر.پی.جی‌زن بوده و باید موضع یکی از تک‌تیراندازهای دشمن را می‌زده است. اما چندمرتبه می‌ترسد و از انجام کار باز می‌ماند. در نتیجه مهدی خودش اقدام می‌کند و برای این‌کار پا پیش می‌گذارد. در نتیجه در اثر اصابت گلوله تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شهید می‌شود.

عملیات تصرف هوبر در شرایط بد و نابرابری دنبال می‌شود. چون نیروهای پشتیبانی برای تکفیری‌ها از همه مناطق اطراف سرازیر می‌شوند و اصلا ورق صحنه نبرد برمی‌گردد. سرهنگ چنگیزی معاون حاج‌حسین اسداللهی از راویان این‌عملیات است که می‌گوید با شهادت مهدی احساس کردم دیگر جا برای کار نداریم و باید عقب‌نشینی کنیم. خیلی از نیروهای زبده‌ای از لشگر ۲۷ آن‌جا شهید می‌شوند. از جمله شهید رضا فرزانه فرمانده اسبق لشگر عملیاتی ۲۷ که هنوز هم پیکرش برنگشته است. درکل هوبر تبدیل به قتلگاه لشگر ۲۷ می‌شود. اما نکته‌ای که می‌خواهم بگویم ناظر به تاثیرگذاری شخصیت مهدی است. مهدی ساعت ۷ و نیم صبح شهید می‌شود و خیلی از نیروهای بزرگ و تاثیرگذار بعد از او شهید می‌شوند. اما سرهنگ چنگیزی در روایت خود می‌گوید وقتی مهدی افتاد، احساس کردم این‌عملیات به نتیجه نمی‌رسد.

خیلی‌ها در هوبر باقی ماندند.

بعد از این‌اتفاقاتی که گفتم، صحبت تبادل پیکرها پیش می‌آید و خیلی هم زود مطرح می‌شود اما به نتیجه نمی‌رسد. به‌همین‌خاطر حتی خبر شهادت نیروها را با قطعیت ندادند تا پیکرها پیدا شوند. این‌میان فقط خبر شهادت اصغر فلاح‌پیشه آمد.* یعنی به‌خاطر عقب‌نشینی پیکرهای شهدا آن‌جا جا می‌ماند؟ در دست داعش؟

بله. غیر از تقی ارغوانی که به عقب برش گرداندند، همه پیکرها باقی می‌مانند و به‌تدریج پیدا می‌شوند.

* خب داعش هیچ بهره‌برداری تبلیغاتی و رسانه‌ای از این‌مساله نکرد؟ مثل کاری که با محسن حججی کردند؟

دقیقا! عملیات هوبر، عملیاتی بود که وقتی به روستا زدند و بچه‌های ما را شهید کردند، خیلی فیلم و عکس گرفتند. عکس شهید مهدی ثامنی‌راد، برای اولین‌بار توسط تکفیری‌ها منتشر شد.

* خب داعشی‌ها، هیچ‌کدام از شهدا را مثله نکردند؟ طبق عادت زشت و منفورشان!

بچه‌های لشگر ۲۷ را نه ولی از نیروهای سوری، شهیدی بود به اسم محمود طبق که او را مثله کرده و سوزاندند. نیروهایی که آن‌جا بودند، یک‌گروه از تکفیری‌ها بودند که کارشان همین مثله‌کردن و اعمال منزجرکننده است. اتفاقا پیکرهای شهدا را هم برای یک‌شب تله کرده بودند.

* هیچ بحثی درباره تبادل پیکرها نشد؟

بعد از این‌اتفاقاتی که گفتم، صحبت تبادل پیکرها پیش می‌آید و خیلی هم زود مطرح می‌شود اما به نتیجه نمی‌رسد. به‌همین‌خاطر حتی خبر شهادت نیروها را با قطعیت ندادند تا پیکرها پیدا شوند. این‌میان فقط خبر شهادت اصغر فلاح‌پیشه آمد.

* چرا؟

چون سرش را جدا کردند و عکسش را منتشر کردند. ۳ سال پس از عملیات هوبر بود که پیکر مهدی ثامنی‌راد پیدا شد و آمد. اما پیکر حاج‌رضای فرزانه هنوز پیدا نشده است.

* خب، در پایان بحث، صحبت یا حرفی از کتاب باقی مانده که بخواهید بگویید؟

سعی کلی‌ام در این‌کتاب این بود که کاری جامع ارائه کنم و حواسم، خیلی به اتفاقات سوریه و جنگ در این‌کشور باشد. یکی از مسائل مهم در این‌کتاب، استفاده‌ام از نقشه‌های مختلف است. من موفق شدم از نقشه‌های پهپادی روستای هوبر استفاده کنم و همه مناطق را روی نقشه برای مخاطب کتاب، جانمایی کنم. در نتیجه کلی از نقشه‌ها و مستنداتی که دیدم، سعی کردم تقریبا سوریه را بدون رتوش و ملاحظات امنیتی بنویسم.

162
0 0

لینک های مفید

طراحی لوگو دراصفهان

بروزترین بانک اطلاعات مشاغل

کرم پودر

سنگ برای قرنیز ساختمان

لوازم یدکی اس دبیلیو ام SWM

معرفی برترین رمان ها


$(window).load(function () { 'use strict'; function activeStickyKit() { $('[data-sticky_column]').stick_in_parent({ parent: '[data-sticky_parent]' }); // bootstrap col position $('[data-sticky_column]') .on('sticky_kit:bottom', function (e) { $(this).parent().css('position', 'static'); }) .on('sticky_kit:unbottom', function (e) { $(this).parent().css('position', 'relative'); }); }; activeStickyKit(); function detachStickyKit() { $('[data-sticky_column]').trigger("sticky_kit:detach"); }; var screen = 768; var windowHeight, windowWidth; windowWidth = $(window).width(); if ((windowWidth < screen)) { detachStickyKit(); } else { activeStickyKit(); } // windowSize // window resize function windowSize() { windowHeight = window.innerHeight ? window.innerHeight : $(window).height(); windowWidth = window.innerWidth ? window.innerWidth : $(window).width(); } windowSize(); // Returns a function, that, as long as it continues to be invoked, will not // be triggered. The function will be called after it stops being called for // N milliseconds. If `immediate` is passed, trigger the function on the // leading edge, instead of the trailing. function debounce(func, wait, immediate) { var timeout; return function () { var context = this, args = arguments; var later = function () { timeout = null; if (!immediate) func.apply(context, args); }; var callNow = immediate && !timeout; clearTimeout(timeout); timeout = setTimeout(later, wait); if (callNow) func.apply(context, args); }; }; $(window).resize(debounce(function () { windowSize(); $(document.body).trigger("sticky_kit:recalc"); if (windowWidth < screen) { detachStickyKit(); } else { activeStickyKit(); } }, 250)); });