به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس : مجله مهر- فاطمه باقری: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران مثل یک موزه مردمی دلنشین، خاطرات سالها حماسه مردم ایران را کنار هم چیده است؛ مزار سی هزار شهید از شهدای انقلاب، شهدای دفاعمقدس، شهدای مرزبانی، شهدای خبرنگار، شهدای حادثه منا، شهدای مدافع حرم و....و مزار نزدیک به چهار هزار شهید گمنام، حالا پاتوقی دنج و دوستداشتنی برای اهالی تهران و دوستداران شهدا از شهرها و کشورهای دیگر است؛ که آخر هفته ها سری به این آرامستان سرسبز می زنند.
این گلزار بزرگ در کنار ساختمان «خانه شهید»، کتابفروشی کوچک و پر رفت و آمدی دارد و صدای نواهای رنگارنگ جبهه هم از آن شنیده می شود. اینجا می توانید کتاب زندگینامه شهدای مطرح یا کمتر شناخته شده را پیدا کنید یا درباره کتاب های شهدا راهنمایی بخواهید. به بهانه هفته دفاع مقدس با «محمد عامری» گفتگو کردیم که بیست سالی می شود مسئول فروشگاه نشر شاهد در گلزار شهدای بهشت زهرا(سلاماللهعلیها) است. شاید شیرینترین قسمت خاطرات او اینجا بود که گفت این کتابفروشی، قدمگاه رزمندگان پا به سن گذاشته دفاع مقدس و شهدای جوان مدافع حرم هم بودهاست.
رفیق شهیدت کیه؟!
کتابفروشی گلزار این روزها به بهانه هفته دفاع مقدس، شلوغ تر از آخر هفته های دیگر است. آقای عامری، مسئول فروشگاه نشر شاهد در گلزار بهشت زهرا و مسئول انتشارات تقدیر، باحوصله و سر صبر با جوان ها درباره کتابی که دنبالش آمدهاند گپ می زند. اینجا پر است از پیکسل و پلاک با تصاویر شهدا. دو سرباز وظیفه بهشت زهرا با لباس های ارتش میآیند داخل و قیمت یک بج سینه را می پرسند. تعدادی فیلم قدیمی دفاع مقدس را چیده اند یک گوشه ویترین. فیلم هایی که مدتهاست نوستالژی شده اند: آخرین شناسایی، دکل، سیمرغ، دیدبان، پرواز در شب، سجاده آتش و... می پرسم کسی اینها را میخرد؟ آقای فروشنده میگوید:«بله چون این فیلم ها دیگر کمتر جایی پیدا می شود. کسی اگر بخواهد آدرس اینجا را به او می دهند. حتی یک بار از صدا و سیما که خودش آرشیو مفصلی دارد، آمده بودند دنبال یکی از این فیلم ها!» مادری ذوق زده دفترهایی را نشان دختر نوجوانش می دهد که عکس روی جلد آن تصویر با کیفیت شهدا نقاشی شده و پشت جلد هم زندگینامه همان شهید نوشته شده است. دو پسر نوجوان هفده هجده ساله کنارم ایستاده اند. یکی از آن یکی می پرسد ببین تو رفیق شهیدت کیه؟ -خب! واسه چی میگی؟- اینو ببین. من خیلی دوستش دارم. رفیقمه، یعنی اصلا یه جور دیگه دوستش دارم. و به کتابی از زندگینامه مصطفی صدرزاده، شهید مدافع حرم اهل شهریار اشاره می کند.
بالای هرقفسه، نام یکی از انتشاراتی های دفاع مقدس نوشته شده است. از چینش کتاب ها پیداست که اهالی اینجا سعی می کنند به روز باشند. روی ویترین روبرویم دو کتاب است: کتاب «محسن عزیز»، زندگینامه شهید محسن وزوایی که همین ماه پیش منتشر شد و کتاب «عمود آخر»؛ خاطرات پیاده روی اربعین شهدای مدافع حرم.
از نوجوانی و روزهای جبهه، با کار فرهنگی سرگرم بودم
آقای عامری متولد سال ۴۹ است و علاقهاش به فعالیتهای فرهنگی برمیگردد به ۱۲-۱۳سالگی که وارد بسیج مسجد محله شد:«ما ساکن محله فلاح بودیم؛ همان مسجد ابوذری میرفتم که ترور آیت الله خامنهای آنجا اتفاق افتاد. به هوای گروه سرود وارد بسیج شدم و از همان سن هم با تبلیغات، کتابخانه، روابط عمومی و کارهای فرهنگی مسجد سرگرم بودم.» قصه اعزام به جبهه از سال ۶۵ شروع میشود؛ آن زمان نوجوانی ۱۶ساله بود:« البته ۱۶ساله هم نبودم! شناسنامه ام را دستکاری کردم و رفتم. تا دوسال و نیم بعد از قطعنامه هم منطقه بودم و در کنار کارهای رزمی به دوستان واحد تبلیغات کمک می کردم. سال اولی که رفتم منطقه، یکی از دوستان شهیدم که مزارش الآن در قطعه ۲۴ است، من را برد با کارهای تبلیغاتی و نوارخانه پادگان دوکوهه آشنا کرد. ما گردان مالک بودیم. یادم هست رنگ آمیزی دیوارهای ورودی گردان با ما بود، با طرح شمسه و تذهیب و... یا نصب پوستر و پلاکارد را انجام میدادیم و خلاصه هرکاری که از دستمان برمی آمد؛ ولی اصل کار ما همان دفاع بود.»
آقای کتابفروش یادگاری هایی هم از جبهه دارد؛ در عملیات کربلای پنج تک تیرانداز نوجوانی بود که پای چپش تیر می خورد. در عملیات بیت المقدس چهار هم با یک خمپاره عمل نکرده مجروح می شود تا همه این سالها همراه و هم درد رفقای جانبازش باشد.
دلمردگی؟ کار در گلزار دوست داشتنی هم هست
آقای عامری سال اولِ دبیرستان سپاه را می گذراند و سال بعد اعزام میشود به منطقه؛ و چون بدون اجازه رفته، بعد از تمام شدن جنگ امکان ادامه تحصیل ندارد:« ناچار رفتم مجتمع رزمندگان درسم را تمام کردم. بعد از جبهه، آنجا فضایی بود برای درس خواندن رزمنده های جامانده از تحصیل. دیپلم گرفتم و سال ۷۱ هم رشته کشاورزی دانشگاه تهران را شروع کردم. همان زمان ها هم متاهل شدم.» او اواخر دوران تحصیل، بیشتر با فضای بهشت زهرا مانوس می شود؛ با یک فروشگاه فرهنگی که می گوید اوایل دهه هفتاد اینجا فعال بود و پوستر و برچسب عکس شهدا و ... میفروخت:« خود ما هم مشتری اش بودیم. بعد تر نوارهای سخنرانی برایشان می آوردم و به این بهانه سر مزار دوستانم هم می رفتم. اینجا شده بود پاتوق ما.» تا اینکه سال ۷۸ اعلام می کنند قرار است این فروشگاه تعطیل شود:« مسئول خانه شهید آقای رحیمیان بود. تماس گرفتند و گفتند ما می خواهیم اینجا را تحویل بدهیم. چون شما اینجا کار می کردی و حساب و کتابی هم داری اولویت با شماست. اگر خواستی بیا اینجا را تحویل بگیر. پیش خودم گفتم پس روزی من این بوده که هرهفته اینجا باشم. البته کار آزاد دارم و فقط آخر هفتهها اینجا هستم.»
می پرسم اینکه کسی تمام آخر هفته ها را در آرامستان بگذراند روی روحیهاش تاثیر نمی گذارد؟«یک متنی از آیت الله آسید علی آقای قاضی می خواندم. می گفتند هر روز که می خواستم بروم سرکلاس ۱۰ دقیقه میرفتم در وادی السلام می ایستادم و قبرهای قبرستان را نگاه می کردم. هرچه دارم از همان ده دقیقه ها بود که می ایستادم و تفکر می کردم. من که در حد ایشان نیستم ولی نقل قطعات شهدا حتی از قبرستانهای عادی جداست. ما آیه قرآن داریم که شهدا زنده اند. بله جسمشان خوابیده اما روح ۳۰۰۰۰ شهید اینجاست. یعنی ما اینجا با شهدا سر می کنیم. گاهی شبها تا صبح را هم در گلزار خوابیده ام. اینجا قطعه ای از بهشت است و هیچ رعب و وحشتی ندارد، حتی شب ها.»
مین و نارنجک و کتاب!
این کتابفروشی هرچند کوچک است اما در کنار قطعات قدیمی گلزار و جعبه آینه های بالای سرمزار شهدا، حال و هوای خوب دهه شصت و سالهای دفاع را زنده می کند:« کارمان را با سی ناشر دفاع مقدس شروع کردیم. مرکز تنظیم و نشر آثار سپاه که کتاب های مستند دفاع مقدس را داشت؛ نشر شاهد، روایت فتح ، سوره مهر، نشر واحه که کتاب های شهید آوینی را منتشر میکرد، نشر شهید کاظمی، قدر ولایت، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و... حتی انتشاراتیهای خصوصی مثل یا زهرا(سلاماللهعلیه) ،گروه ابراهیم هادی، نشر ملک اعظم و نشر تقدیر که خودم آن را راه انداختم. با انجمن عکاسانان انقلاب و دفاع مقدس حرف زدیم و کتاب عکس هم آوردیم. در کل بالای ۷۰۰-۸۰۰عنوان جمع آوری کردیم. سعی کردیم اینجا همه موضوعات مرتبط با جبهه را دور هم جمع کنیم. البته نوستالژی های دیگر مثل ماکت ها و ادوات نظامی مثل مین و نارنجک هم داریم!»
مردم کدام کتاب شهدا را بیشتر میخرند؟ / یک نذر فرهنگی جذاب
حال و هوای مزار شهدا و برنامه های فرهنگی گلزار، مردم را تشویق می کند در کنار زیارت سری هم به کتابفروشی بزنند تا از شهیدی که دوستش دارند، کتاب تهیه کنند یا از تازه های نشر بپرسند. راستی مردم از کدام شهید بیشتر سراغ می گیرند؟«چه مردم خودمان، چه مسافران کشورهای دیگر بیشتر پی کتاب شهید ابراهیم همت و شهید مصطفی چمران هستند. از این دو نفر خیلی می پرسند. بعد هم شهید احمد پلارک و شهید ابراهیم هادی بیشترین مخاطب را دارند. خیلی ها به این شهدا متوسل شده، از این شهدا حاجت گرفته اند و این نقل قول ها سرزبان ها چرخیده است.»
خیلی از شهدای مطرح هم هنوز کتاب زندگینامه ندارند؛ مثل شهید جهانآرا. می گوید اینجا از شهید جهان آرا خیلی سراغ می گیرند. چون مزار فرمانده جهان آرا در کنار بقیه فرماندهان قطعه ۲۴ نیست شاید کمتر کسی بداند او اینجا دفن شده است:«کتاب ایشان از مجموعه «قصه فرماندهان» است که نشر شاهد منتشر کرده و کتابی در قالب قصه ادبیات کودک و نوجوان است. ولی کسی کتاب پروپیمان بزرگسال از شهید جهانآرا کار نکرده است. خود من تلاش کردم برای نوشتن این کتاب و تا مرحلهای هم پیش رفتم ولی متاسفانه نشد. به نظرم اول خود شهید باید اجازه بدهد که کسی برایش قدمی بردارد و دوم بحث حمایت خانواده شهید است. اگر نباشد، کار انجام نمی شود. یا مثلاً کتابی راجع به شهید پلارک- که مزار همیشه خوشبوی ایشان خیلی معروف است-نداریم.»
«سلام بر ابراهیم» از کتاب های محبوب اینجاست که خیلی ها نذر میکنند وقتی دلخواستهشان مستجاب شد، آن را بخرند و به دست بقیه آدمها برسانند:« خیلی ها «سلام بر ابراهیم» را به صورت وقف در گردش میخرند که فرهنگ خیلی خوبی است. چون بعضی ها توان خرید کتاب هم ندارند، من که می توانم میخرم و میگویم تا وقتی سالم است دست به دست بچرخد. همین می شود صدقه جاریه که ادای دین به شهید هم هست.»
هرچند دلبستگی جوان ها به شهدا یک ماجرای قلبی است و کمتر بروز دارد، اما آقای عامری به واسطه کتابفروشی در گلزار نمونه های بیرونی آن را هم دیده است:«یک دخترخانمی هست که هنوز هم به ما سر می زند و از مشتری های ماست. اولین بار آمد و گفت یک شهیدی را توی خواب دیدهام اما نمیدانم چه کسی است. خیلی دنبالش می گردم. با مشخصاتی که تعریف کرد، عکس چند شهید را به او نشان دادیم و آخرش فهمیدیم او شهید احمد کاظمی است. وقتی عکس را نشان دادیم این دختر نتوانست خودش را کنترل کند؛ نشست زمین و زار زار گریه کرد. بعدها که کتاب شهید کاظمی منتشر شد، یک جلد آن را به او دادیم.»
مهمان شهدا و رزمندگان دفاع مقدس هم بوده ایم
این کتابفروشی در این سالها میزبان مهمان هایی بوده که گمنام زمین و معروف آسمان ها هستند: حاج حسین همدانی، مهدی عزیزی، علی امرایی، علی خلیلی، عبدالله باقری ،استاد خلبان مجید فتحی نژاد و...فقط چند نفر از شهدایی هستند که پای ثابت این کتابفروشی بوده اند و آقای عامری چهره آنها را به یاد دارد. اینجا پاتوق شخصیت های مشهور دیگر هم هست؛ مثل محمد انصاری فوتبالیست که یک مدرسه فوتبال به اسم شهید ابراهیم هادی دارد:« محمد انصاری مشتری دائم ماست. این اواخر هم کتابی درباره شهید آوینی خرید. مراسمی هم داشتند و تعدادی کتاب به ایشان هدیه دادیم. حاج حسین الله اکرم یکی دوبار آمده، حاج سعید قاسمی اگر بیایند سر میزنند. مداحان اهل بیت مثل آقای هلالی و ابراهیم رحیمی هم می آیند؛ هم کتاب میخرند و هم محصولات فرهنگی. حمید داودآبادی نویسنده دفاع مقدس هرهفته اینجاست و مایه برکت کتابفروشی است. داود امیریان از دوستان ماست که در جبهه هم با هم بودیم.میزبان آقایان گلعلی بابایی و حمید حسام هم بوده ایم.
پدر شهید موحد دانش -که انشاالله سلامت باشند- همیشه به ما لطف داشتند. پدر و مادر شهید علی خلیلی را اینجا دیده ام و خانواده شهیدان مدافع حرم هم به هوای کتاب فرزندانشان یا دیدن کتاب های دیگر میآیند؛ مثل خانواده روح الله قربانی.»