به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس : به گزارش خبرنگار مهر، محمدمهدی سیار یکی از چهره شناختهشده شعر آئینی و انقلاب است که عموماً متصف به جریانی هستند که شعر آئینی را با اقتضائات سیاسی و اجتماعی روز همراه میکنند. او که خالق قطعات آئینی-انقلابی بوده که در مجالس اهل بیت (ع) راه یافته، حالا در مصاحبه پیشرو درباره رویکردش به عاشورا و ابعاد پررنگ سیاسی و اجتماعی آن و «زمانمندی» مکتب عاشورا و کربلا سخن میگوید. از نظر سیار عاشورا را نمیتوان به یک روز و وقایعی که در یک زمان و مکان خاص رخ داده تقلیل داد، عاشورا بسط فرهنگی و تاریخی یک نگاه آرمانگراست که شعار «کل و یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را توجیه و تبیین میکند. او در این گفتگو پیشنهاد میکند که به بازخوانی واژهشناسانه اشعار و نوحههایی که این روزها در هیئتهای مذهبی رواج یافته بپردازیم و ببینیم واژگان روایجشده تا چه حد عناصر زمانمند و اصیل اجتماعی سیاسی عاشورا را بازنمایی میکنند. مشروح این گفتوگو از نظر مخاطبان مهر میگذرد:
با توجه به اینکه قیام حضرت سیدالشهدا (ع) از جهات بسیاری واجد آموزهها و عناصر پررنگ سیاسی است؛ اما در سالهای اخیر شایدیم که در حوزه شعر مذهبی و عاشورایی فضای سیاسی قیام حضرت سیدالشهدا (ع) کمرنگتر شده و در حاشیه روضه، سوگ و مصیبت قرار گرفته است. موضوع خوانش سیاسی از واقعه کربلا و اندارجش در شعر آئینی در سالهای پیش از انقلاب و سالهای اولیه پس از انقلاب خیلی پررنگتر بود و احتمالاً فضای سیاسی و آرمانخواهانه آن دوران چنین اقتضائاتی را با خود داشت؛ اما بعد از دورانی که میتوان آن را دوران «استقرار و تثبیت» حکومت اسلامی نامید کم کم از دست رفت. این در حالی است همواره وضعیت جامعه اسلامی هم همبسته و التقاطی است از حق و باطل و کجیها و راستیها توأمان با هم وجود دارد و این وضعیت باید سیاست خودانتقادی و موضعگیری در برابر رویکردهای باطل و همراهی با حق و حقیقت را در خود داشته باشد. اما گویا بروز نوعی سیاستزدایی که متاسفانه به فرایندی فراگیر هم تبدیل شده، جلسات مذهبی عزای سیدالشهدا (ع) را هم در بر گرفته و شاهدیم که اقبال به شعر موضعمند و حقطلبانه و از این نظر سیاسی کاملاً کمرنگ شده است. شما تا چه حد با این تحلیل موافقید؟
عرض کنم که حرکت عاشورا اسمش مشخص است، یک «قیام» به حساب میآید؛ یا در اصطلاح دینی «خروج» یا «جهاد» به حساب میآید و اینها همه واجد مضامین سیاسی هستند. عنوان این حرکت، یک عنوان معطوف به مسئله قدرت و جامعه به حساب میآید و اصلاً کسی نمیتواند این قیام را بفهمد، بدون اینکه فهم اجتماعی، سیاسی و تاریخی از این پدیده پیدا کند.
از طرفی وقتی خود حضرت سید الشهدا (ع) فلسفه قیام خودشان را بازگو میکنند و میگویند من برای اصلاح در جامعه و امت جدم قیام و خروج کردهام، مشخص میشود که نمیتوانیم این قیام را بفهمیم مگر اینکه معنی این اصلاحات را هم متوجه شویم؛ اصطلاحاتی مانند «امت»، «فساد»، «اصلاح» و…. با وجود این مفاهیم از همان آغاز مشخص است که در واقع همه هدف امام حسین (ع) اصلاح رأس هرم جامعه بوده و مثلاً در گفتوگوهای حضرت مسلم بن عقیل (ع) با ابنزیاد هست که شما حکومتی مثل حکومت قیصر و کسری راه انداختهاید و این حکومت شایسته جامعه اسلامی نیست؛ یعنی دقیقاً شکل و شیوه حکومتداری و اینکه آیا این شیوه مناسب جامعه اسلامی است یا خیر، مسئله جدی بوده و حضرات نقد جدی به این مسئله داشتند. بههرحال من هم معتقدم که همه اینها مضامین سیاسی و اصلاحگرایانه اجتماعی است.
همه هدف امام حسین (ع) اصلاح رأس هرم جامعه بوده و مثلاً در گفتوگوهای حضرت مسلم (ع) با ابنزیاد هست که شما حکومتی مثل حکومت قیصر و کسری راه انداختهاید و این حکومت شایسته جامعه اسلامی نیست؛ یعنی دقیقاً شکل حکومتداری و اینکه آیا این شیوه مناسب جامعه اسلامی است یا خیر، مسئله جدی بوده و حضرات نقد جدی به این مسئله داشتند
همچنین وقتی به «خطبه منا» نگاه میکنید، خطبهای که از سید الشهدا (ع) نقل شده است، باز میببنید محتوای آن خطبه هم مسائل اقتصادی، رفاهزدگی و بیتفاوتی حاکمان و عالمان و ضعف اقتصادی و تحتفشار بودن توده مردم و … مطرح شده است؛ همینطور مسئله عدالت که امام حسین (ع) آن را طرح کرده و بر آن دست میگذارند. همه این محتواهای عدالتخواهانه و معطوف به امر سیاسی در آن حرکت پررنگ است و برای همین هم حرکت ایشان منتهی به «شهادت» میشود. چون خود شهادت هم به هر حال یک مفهوم سیاسی و اجتماعی دارد.
اما درباره اصل سوال شما که مربوط به بازگو کردن این حرکت و قیام است باید بگویم، در بازگو کردن این واقعه و گرامیداشت آن ممکن است خیلیها بیش از آنکه به این ماجرا بهعنوان یک «روایتِ در زمان» و یک روایت دارای امتداد زمانی بسنجند، صرفاً یک روز از این واقعه را مشاهده میکنند و چند لحظهای از یک روز را مورد تاکید و تمرکز قرار میدهند؛ درحالیکه این یک مسیر طولانی و دامنهدار مبارزاتی است که قبل و بعد از روز عاشورای سال ۶۱ هجری همچنان وجود داشته و بعد هم امتداد پیدا کرده است. قطعاً وقتی همه قبل و بعدش را نادیده بگیریم و از آن غافل شود و یک لحظه از یک ماجرای تاریخی را مشاهده کنیم، ممکن است در آن لحظه صرفاً سنگین بودن مصیبت عاشورا را بفهمیم! البته که این مصیبت آنقدر سنگین است که بتواند حداکثر عواطف انسان را در طول قرنها تحت تأثیر قرار دهد؛ انقدر این مصیبت سنگین و جانسوز است که بشود خیلی برایش شعر گفت و مرثیهسرایی کرد؛ این واقعه آنقدر سنگین است که با قلب و جان شیعیان و مسلمانان چنان آمیخته است که این آتش خاموشناشدنی است. ولی این آتش باید مقدمهای باشد برای فهم کلیت آنچه قبل و بعد از عاشورا در تاریخ در جریان بوده است و اینکه خودمان را در پیوستگی با این تاریخ چگونه تعریف میکنیم.
اگر بخواهیم به طور انضمامی درباره این مسئله در بستر شعر هیئت و ارائه اشعار در هیئات مذهبی نگاهی کنیم چه حرفی میتوان زد؟ آیا فکر میکنید اشعار شاعران امروز هیئتها در دل نوع خاصی از فرایند سیاستزدایی و روایت غیرزمانمند و غیراجتماعی از عاشورا از آن کلیت سیاسی و اجتماعی فاصله گرفتهاند؟
من فکر میکنم دو جنبه و دو بُعد در شعر هیئت خیلی پررنگتر شده است. یکی بُعد و جنبه «ابراز ارادت» است؛ یعنی اینکه نسبت ما با سیدالشهدا (ع) این است ما به ایشان ارادت و محبت ویژه داریم و ایشان را بسیار دوست داریم. این در شعرها و نوحههای ما بسیار آمده و تکرار شده است که البته یکی از ستونهای عقاید ماست و باید هم گرامی داشته شود. اما نکته این است که این محبت باید تبدیل به نوعی «عمل» شود.
به عبارت دیگر بگذارید اینطور بگویم که شما وقتی به اشعار امروز نگاه میکنید میبینید این دوست داشتن با نوع خاصی از واژهها و مفاهمیم بیان میشود؛ واژههایی که برای امام حسین (ع) به کار میرود و قصد دارد نسبت ما با ایشان را توصیف کند؛ مثلاً واژههایی نظیر «آقا»، «ارباب»، «سیدی» و… به کار میرود و تلاش میشود با این واژهها نسبت ما را با ایشان تعریف شود. ولی آن واژه اصلی که برای ما وضع شده و به ما رسیده است و گفتهاند سیدالشهدا (ع) را با این واژه بشناسید و نسبتش با خودتان را مشخص کنید واژه «امام» است؛ یعنی امام حسین (ع) کسی است که پیشوا و جلودار ماست. اما ما واژه امام را در مدیحهسرایی و شعرها و نوحهها کمتر میبینیم، در صورتی که عنوان اصلی سیدالشهدا (ع) «امام حسین (ع)» است!
معمولاً در شعرها میگوییم حسین (ع)، یا میگویم سیدی، یا میگوییم آقای من، یا ارباب من و…! در این اشعار خیلی کمتر واژه «امام» به کار میرود؛ در حالی که رابطه ما با حضرت را این واژه تعیین میکند. وقتی ایشان امام باشند، ما مأموم میشویم و مجموعهای را به نام «امت» تشکیل میدهیم و این به آن معنا است که آن وجه سیاسی و اجتماعی این شخصیت برای ما مشخص میشود.
ما معمولاً در این شعرها میگوییم حسین (ع)، یا میگویم سیدی، یا میگوییم آقای من، یا ارباب من و…! در این اشعار خیلی کمتر واژه امام به کار میرود؛ چرا اینگونه است؟ در حالی که رابطه ما با حضرت را این واژه تعیین میکند. وقتی ایشان امام باشند، ما مأموم میشویم و مجموعهای را به نام «امت» تشکیل میدهیم و این به آن معنا است که آن وجه سیاسی و اجتماعی این شخصیت برای ما مشخص میشود.
بنابراین باید در نظر بگیریم که ما صرفاً با یک «محبوب» و «دوست» و «ارباب» سر و کار نداریم، بلکه با یک پیشوا سر و کار داریم. به نظرم میشود مدایحی را که خونده میشود از این جهت بررسی کرد و دید عموماً چه واژههایی برای حضرت به کار میرود و این واژهها چه نسبتهایی بین گوینده و مخاطب برقرار میکند! وقتی شما حضرت را «ارباب» خطاب میکنید، در نقش خودت به نوکر میرسی. نوکر با مأموم فرق دارد، همانطور که وقتی ایشان را معشوق یا محبوب میخوانی، شما میشوی عاشق یا دوستدار، و دوستدار هم با پیرو فرق میکند.
وقتی ما کسی را پیشوا میدانیم، خودمان را پیرو میدانیم؛ پیرو هم یعنی کسی که در راه و مسیر است و وظایفی برای خودش در نظر میگیرد و این مسیر را انتخاب کرده است. اما وقتی خودمان را عبد، بنده و نوکر میخوانیم، معمولاً آن وجه اختیار و انتخاب بهگونهای سلب میشود و طرف هیچ وظیفهای بر دوشش تصور نمیکند.
یا لااقل اگر هم وظیفهای بر دوش خود ببیند، این وظیفه یک وظیفه فردی و شخصی است، نه وظایف اجتماعی و سیاسی!
بله. اما جنبه دیگری که در شعر عاشورایی امروز زیاد به آن پرداخته میشود، همانطور که شما هم گفتید بُعد «مصیبت» است. بعد از جنبه محبت، جنبه مصیبت پررنگترین ابعاد در شعر عاشورایی امروز است. در اینجا ذکر این نکته لازم است که مصیبت ممکن است بر اساس خیلی از عوامل پیش بیاید؛ مثلاً سیل و زلزله و بلایای طبیعی که یک مصیبت را رقم بزند. چون اینها ممکن است خیلی تخریب ایجاد کنند و اتفاقات ناگواری را رقم بزنند، ولی مصیبتی که ما در عاشورا با آن مواجهایم چیزی است که عنوان درستش «شهادت» است.
شهادت در جریان یک مقابلهای رخ میدهد که دو طرف دارد. همچنین معنایش این است که یک عامل انسانی آمده و یک درگیری ایجاد شده، دو طرف مثلاً با هم گلاویز شدهاند، رویارویی و نبردی اتفاق افتاده و حق و باطلی در جریان است. معنی این رویداد خیلی فرق میکند با چیزی که بهطور مطلق بگوییم مصیبت. این مصیبت به نوعی رقم خورده که یک طرف ظالم و طرف دیگر مظلوم قرار داشته است. یک طرف حق و طرف دیگر باطل بوده است و اصل قصه هم حق و باطل بودن این دو طرف است، نه اینکه چقدر خشونت در دو طرف قائله کم یا زیاد بود و یا مثلاً چقدر نحوه کشته شدن یک طرف جگرخراشتر بوده است! اصل قضیه حق و باطل بودن این دو طرف است و این هم آن معنای سیاسی و اجتماعی را برجسته میکند.
بنابراین به نظر من اگر کسی در این واژهشناسیها و واژهگزینیها مطالعهای بکند و ببیند مثلاً ما چه نامهایی را برای امام حسین (ع) در شعرهایمان به کار میبریم، چه صفاتی و توصیفاتی را به کار میبریم و… بسیاری از مسائل روشن میشود. مثلاً شما بیاید تحقیق کنید ببنید چقدر واژههایی مثل جهاد، نبرد، شهادت، حماسه، حق و باطل در هیئتها و مراسم ماه محرم ما بیان و تکرار میشوند. اینها واژههایی هستند که بار معنایی خیلی متفاوتی از عزا، اشک، آه، ماتم و اینها دارند. در این معنا، یک دایره واژگانی، دایره واژگانی مصیبت است و یک دایره واژگانی متعلق به شهادت است.
واژه شهادت را خیلی کم میشنوم که در شعرهای مرثیه و نوحهها استفاده شود؛ معمولاً میگوییم «کشته شدن»، مثلاً گفته میشود «تو را کشتند» که بیشتر به همان وجه مصیبت اشاره دارد. ولی وقتی میگوییم «شهادت» اصلاً یک معنای دیگری پیدا میکند و ادبیات قرآنی و دینی پشت آن قرار میگیرد که قابلمقایسه با واژه «کشته شدن» نیست.
بدین ترتیب پیشنهاد من این است که محققانی در عرصههای فرهنگ، ادبیات و مردمشناسی بیایند در پایان یک دهه عزاداری، مثلاً نوحهها و شعرهای شاخص آن سال را یا مجموعه نوحههای چند مداح شاخص را از حیث این پراکندگی واژگانی بررسی کنند و همینطور به تحلیل محتوا و مضمون برسند تا نشان داده شود که ابعاد مختلف این واقعه چقدر پوشش داده میشود.
مثلاً خود من کم میشنوم واژه «جهاد» در نوحهها به کار برود، در حالی که این خیلی واژه الهامبخشی است و یک ادبیات قرآنی بسیار پر و پیمان پشت سر خود دارد. وقتی شما میگویید این قیام، یک جهاد بوده چقدر آیات جهاد خودبهخود وارد توصیف ما از این واقعه میشود؟ یا حتی واژه شهادت! واژه شهادت را هم خیلی کم میشنوم که در شعرهای مرثیه و نوحهها استفاده شود؛ معمولاً میگوییم «کشته شدن»، مثلاً گفته میشود «تو را کشتند» که بیشتر به همان وجه مصیبت اشاره دارد. ولی وقتی میگوییم «شهادت» اصلاً یک معنای دیگری پیدا میکند و باز ادبیات قرآنی و دینی پشت آن قرار میگیرد که قابلمقایسه با واژه «کشته شدن» نیست.
با این وجود معتقدید که در سالهای اخیر نوعی آسیب فاصله گرفتن از ابعاد اجتماعی سیاسی قیام سیدالشهدا (ع) در زبان و بیان شعری هیئتها راه یافته که نیازمند نقادی است؟
اینکه میگویید در سالهای اخیر چندان موافق نیستم، اتفاقاً معتقدم در سالهای اخیر این هوشیاری و آگاهی در جامعه مداحان و شاعران جوان خیلی بیشتر شده و بازیابی این مفاهیم دارد صورت میگیرد. همانطور که در آغاز انقلاب و جنگ این اتفاق افتاد و ما آن وجه حماسی واقعه عاشورا و عزاداری را در نوحهها و اشعار میدیدیم؛ مثلاً در نوحههای استاد آهنگران و دیگرانی که در زمان اینها را میخواندند؛ امروز هم اتفاقاً با توجه به اینکه فضای حق و باطل دارد پررنگتر میشود، ما درگیریهای سیاسی و اقتصادی مختلفی در دو جبهه داریم و همچنین باز رنگ و بوی شهادت با شهدای مدافع حرم پیچیده است و یک مقاومت تاریخی در برابر تحریم که شباهت بسیار زیادی هم با بستن آب به روی کاروان ابا عبد الله (ع) در آن روز دارد، همه این مجموعه عناصر دستبهدست هم داده که این هوشیاری و آگاهی در شعرها و نوحههای خیلی از مادحین قابل رؤیت باشد و من به طور کلی نسبت به این مسئله بدبین نیستم.