به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس : به گزارش خبرنگار مهر، شعرهای رحمان نوازنی، در هیئتهای مختلفی خوانده شد و میشود. خود او هم علاوه بر شاعری به مدیحه و مرثیهخوانی برای اهل بیت (ع) اهتمام داشته و دارد و به عنوان مداح اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شناخته شده است. او از شاعران حلقه کرج و مسئول انجمن شعر آئینی «موعود» است. به قلم و طبع او مجموعه شعر «عاشقانههای معصوم» در سال ۹۷ منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان شعر آئینی قرار گرفت. گفتوگوی پیشرو با رحمان نوازنی در قالب پرونده «شعر هیئت؛ با، یا بدون سیاست؟» انجام شده است. او معتقد است که ارتباط شاعران عاشورایی امروز با «متن» عاشورا کاهش یافته و این کمبود به نوعی سطحیگرایی دامن زده است؛ از دل چنین درک سطحی و ظاهری از عاشورا چیزی به عنوان «خوانش سیاسی و اجتماعی از عاشورا» بیرون نخواهد آمد. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
بخش مهمی از قیام سیدالشهدا (ع) وجوه سیاسی و اجتماعی قضیه است؛ اینکه ایشان در جبهه حق قرار دارند و در برابر باطل و فریب موضعگیری میکنند و این پیام را برای همه تاریخ میفرستند که در این جبهه باید از همه جان و مال و… گذشت، معنایی شدیداً سیاسی و اجتماعی دارد. ایشان در آن دوران به طور بسیار صریح موضع و مرزشان را با جبهه باطل روشن میکنند و هر چه داشتند را فدای راه حقیقت میکنند. این مسئله را میتوان با عنوان «وجه سیاسی» قیام حضرت سیدالشهدا (ع) نامگذاری کرد. اما یک وجه از قیام هم که در طول این سالها تاکید فراوانی بر آن شده وجه مصیبت و سوگ در خصوص فاجعهای است که همه تاریخ را متاثر کرده است و البته ما هم مامور به عزاداری و بزرگداشت آن رویداد جانسوز هستیم؛ اما سوال اینجاست که در دهههای اخیر به نظر میرسد وجهه نخست کاملاً تحت تاثیر وجهه دوم قرار کرفته و به نوعی به فراموشی سپرده شده است؛ به نظرم نقش شاعران و نوحهسرایان در این اتفاق بسیار برجسته است و ما در شعر و نوحه و مرثیه عاشورایی امروز بیشتر وجهه دوم را مشاهده میکنیم و متاسفانه از وجهه نخست فاصله معناداری گرفتهایم. این در حالی است که وقتی به تاریخچه جلسات مذهبی نگاه میکنیم، میبینیم قبل از انقلاب اسلامی، چون روح حماسه و افق سیاست بسیار پررنگ بوده و به نوعی مقابله با جریان باطل خیلی صریح بوده شعر آن زمان حاوی عناصر سیاسی و اجتماعی پررنگی بوده است، ولی الآن ظاهراً خیال میکنیم جبهه حق و باطل رنگ باخته و دیگر نیاز چندانی به حماسهسرایی و نقد یا خودانتقادی از یک رویکرد سیاسی و اجتماعی نداریم؛ بدین ترتیب پیشفرض من این است که هیئتها و به طور خاص شعر عاشورایی و هیئتی با فرایندی سیاستزدایانه در حال پیشروی است. این فرایند هم به نوعی بیموضع و خنثی بودن جلسات عزای سید الشهدا (ع) منجر شده است. شما چقدر با پیشفرضی که مطرح کردم موافقید؟
به نظرم باید در این خصوص ریشهای صحبت کرد؛ مسئلهای که شما طرح کردید شاید در شاخههای یک بحث کلانتر ایجاد شده است. بنابراین به طور تلویحی میپذیرم که این اتفاق و شاخه الآن ایجاد شده است. ولی اگر بنیادی صحبت کنیم شاید قضیه روشنتر شود.
حرف من این است که دین ما «متن» است. شما از قرآن بگیرید که یک متن وحیانی است و به ما رسیده، تا کلمات و فرمایشات اهل بیت (ع) و…. در ادامه این و به تبع آن یک اتفاقی به نام واقعه عاشورا که متون مکتوبی از آن به دست ما رسیده است، از گزارشها، احادیث، روایت و الی آخر. این نکته خیلی مهم است که اگر ما بخواهیم دین و اسلام را خوب بفهمیم، باید به متن مکتوب وحی خودمان که قرآن است نگاه کنیم و آن متن را محور قرار دهیم؛ یعنی اصالت متن باید برای ما خیلی مهم باشد. در این زمینه خدا متناش را نازل کرده در همان قرآن همه بشر را به این امر فرا میخواند که شما باید با ابزارهای شناخت خودتان این متن را بشناسید، یعنی دادههای معنایی این متن را خوب بشناسید تا بتوانید خوب به کار ببندید و معرفی کنید. مثلاً از ابزار تفکر، تدبر، تفقه، تعقل و الی آخر استفاده میکند و قرآن مدام بر اینها سفارش میکند. همه اینها برای این است که شما به این متن توجه کنید و دادههای معنایی این متن را استخراج کنید تا بتوانید فهم و شناخت خوب و به تبع آن عملکرد درستی داشته باشید، چون اگر این اتفاق نیفتد یا ناقص بیفتد ما دچار تحریف میشویم.
حتی در بحث تفسیر هم همه دغدغه ما این است که باید تفسیری ارائه شود که در همین چارچوبی باشد که خدا فرموده است. یعنی مثلاً اگر متن وحی «تفسیر به رأی» شود، آنوقت عملکرد ما ممکن است آن چیزی نباشد که خود خدا فرموده است، چون استنباطهای ما غلط بوده و راه ما به بیراهه کشیده میشود. این مسئله در خصوص متونی که از اهل بیت (ع) به ما رسیده هم صادق است.
آنچه در روایات اهل بیت (ع) به ما رسیده این بوده که «علیکم به درایات و لا بالروایات…»، آن بزرگواران درایت در روایتها و متنها را به ما توصیه میکنند و میفرمایند که شما بیشتر از آنکه به روایت توجه کنید، باید به درایتهای متن و کلام ما توجه کنید.
مشکل ما، حالا چه بچههایی که شعر مینویسند و چه مشکلات سطوح کلیتر که کاملاً هم به مسئله سیاستزدایی که شما اشاره کردید مرتبط است، مربوط به اصالت ندادن به «متن» است
درایت چیست؟ آن چیزی است که در حقیقت ما را از اصول ظاهری یک جمله و یک متن فراتر میبرد و به دادههای درونی و معنایی یک متن رهنمون میکند و به تبع آن به تحلیل هم میرساند. وقتی اینگونه به تحلیل میرسیم، معنایش این است که تحلیلهای ما منبعث از خود متن است. مثلاً یک نظریه داریم که میگوید برای اینکه شما بتوانید به دادههای درونی یک متن برسید و آنها را خوب استخراج کنید، به سه مرحله احتیاج دارید: مرحله اول مرحله «توصیف» است. شما باید یک متن را خوب توصیف کنید و ضوابط واژگانی و درونمتنی را ببینید؛ یعنی شما باید یک متن را خوب از لحاظ واژگانی، ارتباط واژگان با هم، نحو، بلاغت، بیان و بدیعش بررسی کنید تا ترجمه درستی از آن داشته باشید. بعد از اینکه این مرحله را پشت سر گذاشتید، به مرحله «تفسیر» میرسید؛ یعنی میتوانید دادههای معنایی همان متن را تحلیل کنید. بعد از اینکه این را پشت سر گذاشتید و اصالت معنایی متن برای شما روشن شد، آنوقت در مرحله سوم، یعنی «تبیین»، میتوانید بین دادههای درونمتنی با رخدادهای بیرونمتنی تطبیق ایجاد کنید و ارتباط دادههای معنایی درون متن را با معانی و رخدادهای بیرونی آن از جمله اتفاقات جامعه، و رویدادهای سیاسی و اجتماعی روز تطبیق دهید. در این صورت است که ارتباط این درونمتن با بیرون متن تبیین میشود. این توضیحات را از این جهت عرض کردم که بگویم اگر ما بخواهیم به معنای اصلی منابع خودمان که بخشی از آنها منابع عاشورا است دسترسی پیدا کنیم اول باید سراغ متن برویم. چون واقعه عاشورا تحت عنوان کتبی که مکتوب است به ما رسیده و شامل گزارشات و احادیث، روایات و… است.
بنابراین معتقدید برای درک و دریافت وجوه سیاسی و اجتماعی قیام عاشورا باید رجوع مبتنی بر درایت به منابع موجود داشته باشیم؟
اگر بخواهیم به تبیین درستی برسیم و منحرف نشویم، اول کاری که باید بکنیم این است که اصالت متن باید برای ما واقعاً در اولویت باشد. مثلاً یک وقت برای ما رخدادهای بیرونمتنی در زندگی، جامعه، فرهنگ و جاهای دیگر رخ میدهد، مثلاً بچه من فلان رفتار را دارد یا جامعه دچار فلان التهاب شده است و…. ما معمولاً تلاش میکنیم که این را بهعنوان داده بیرونمتنی در منابع و متن خودمان جستجو کرده و پیدا کنیم و با آن تطبیق بدهیم. در حقیقت من میخواهم این داده معنایی و معنای بیرونمتنی را بر متنی از متون دینی تحمیل کنم بعد تحلیل خودم را ارائه کنم. درحالیکه این اشتباه است؛ اول باید به اصالت متن قائل باشیم، باید ببینیم این متن، دادههای حقیقی و معناییاش چیست و آنها را استخراج کنیم و بعد از مرحله توصیف به تفسیرش برسیم و بعد این مفاهیم را در رخدادهای بیرونمتنی خودمان تطبیق دهیم. بنابراین اصالت متن فوقالعاده مهم است. اگر در آن مراحل اولیه بمانیم معمولاً دچار اشتباهات فاحش تفسیر به رأیها میشویم.
آقای نوازنی، این نگاه محض و تخصصی و فنی، کار شعر و شاعری را سخت نمیکند؟ یعنی مثلاً بخواهیم که شاعر اول طبق مراحل مختلفی که ذکر فرمودید به سطح تفسیر متن برسد و بعد بیاید شعر بنویسد؟
ببینید، مشکل ما، حالا چه بچههایی که شعر مینویسند و چه مشکلات را در سطح کلیتر ببنیم و کاملاً هم به مسئله سیاستزدایی که شما اشاره کردید مرتبط است مربوط به همین اصالت ندادن به متن است. شما ببنید چرا شعر آیینی و مذهبی ما در دهه اخیر (لااقل در ده سال گذشته) نتوانسته جریان خاصی ایجاد کند و عموماً به تکرار رسیده است!؟ ما یک جریان شعر آیینی داشتیم که در دهه ۸۰ شکل گرفت و خیلی هم خوب بود و تحولی ایجاد کرد و فراگیر شد؛ جریان شعریای که در بافت زندگی مردم راه پیدا کرد و اثرگذار شد، ولی در دهه ۹۰ به تکرار رسید. در این معنا عموم شعرها به نوعی یکدست شدهاند و حتی بسیاری از آنها معنا و محتوای واحدی را ارائه میکنند. بیشتر آنها صرفاً به جنبههای فردی افراد توجه میکنند و دیگر جنبههای اجتماعی و سیاسی این نهضت را مطرح نمیکنند و الی آخر. یا مثلاً تبدیل به عاشقانهها شدهاند و مدام خطاب به حضرات تاکید میکنند که «من دوستت دارم» یا «کی میآیم به حرم؟» و «از دوری حرم دارم میمیرم» و…؛ بدینترتیب میبینیم که در شعرها صرفاً به احساسات شخصی بسنده شده است. و این یعنی ما از آن متن و متونی که درباره عاشورا داشتیم، الآن صرفاً به یک جنبهاش رسیدهایم و این معناها تکرار شده و آن معناها و جنبههای دیگر شاید کمرنگ و زدوده شده است. یعنی معناهای شخصی، احساسی، عاطفی و… پررنگ شده و معانی اجتماعی و سیاسی کمرنگ شده است. این به نظر من کاملاً مرتبط با فهم و تفسیر ما از متن اصلی است.
حتی مرثیههایمان را ببینید؛ در مرثیهها صرفاً شاخصه مصیبت مهم است؛ صرفاً بیان اینکه مثلاً آن شهید را اینطور زدند و آنطور به شهادت رساندند و الی آخر. اگر عموم مرثیههای امروز را زیر و رو کنید فقط همین است و چیز دیگری در مرثیه امروز رخ نمیدهد. بنابراین ما باید قبول کنیم که دچار «رکود معنا» شدهایم. شعر امروز ما چه در فضای مداحی و هیئت، چه در بحث شعر آیینی و ادبی و… دچار این مشکل است. سؤال اینجاست که چرا شعر آیینی جهشی نمیکند؟ چرا نمیتواند معناهای دیگری را از آن متن عظیم بیرون بریزد؟ چرا نمیتواند معانی متفاوتی را مبتنی بر آن تبیین و تفسیر ایجاد کند؟
کاملاً موافقم با شما. در واقع یک مرحله عقبتر و ریشهایتر از سوالی که من در ابتدا طرح کردم، یعنی اینکه چرا به ابعاد سیاسی قیام عاشورا پرداخته نمیشود، همین سوال خوب شما است که اساساً چرا معنای جدی، بنیادی و رادیکالی و نویی در عموم حوزهها، از جمله شعر ما ایجاد نمیشود. به نظر خودتان چرا این اتفاق افتاده است؟
یکی از اشکالات اساسی ما این است که اصلاً با متن سر و کار نداریم. مثلاً یک شاعر آیینی، دارد برای امام حسین (ع) شعر مینویسد، بگویید چند صفحه از مقتل سید الشهدا (ع) را درست خواندهاید و پیش استاد خواندید؟ چون یک وقت من خودم قدرت تفسیر ندارم، ولی باید بروم سر تفسیر این متن پیش عالمی بنشینم و بپرسم دروندادهای معنایی این متن چیست؟ باید بروم پیش مفسر و تحلیل متن را بفهمم و معنایش را بیرون بکشم؛ در این صورت است که شاعر در مرحله آخر که مرحله تبیین است، تازه رسالتش مشخص میشود. یعنی وقتی میخواهد فضاهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… را که در دنیای پیرامون خودش دارد ببیند، با آن دروندادهای معنایی متن تطبیق دهد و هنر شعرش را متجلی کند، باید از پیش این کار را کرده باشد. در این شرایط است که به قول حضرت آقا تازه رسالت شاعر امروز مشخص میشود. اما مسئله این است که این اتفاق نمیافتد. یکی از ریشهایترین عوامل و دلایل این است که ما اصلاً با متن سر و کار نداریم، اگر هم متن را میدانیم و فکر میکنیم بلد هستیم، به این خاطر است که فقط شنیدهایم. یا اگر یک کتاب را خواندیم فقط روایتش را خواندیم و اصلاً با درایتها و دادههای متنی معنایی آن آشنا نیستیم. اصلاً نمیدانیم تفسیر یک متن چیست! ما در این مسائل گیر داریم و با این مشکلات نباید انتظاری جز این چیزی که الان هست، داشته باشیم.
نمونههایی در ذهن دارید که نشان بدهد مثلاً مشکلات شاعران این بوده که به اصل متن رجوع نکردهاند و دچار اشتباهاتی شدهاند یا مسئله را به موضوعات شخصی و فردی تقلیل دادهاند؟
مثلاً طرف میگوید علیاکبر (ع) وقتی برای وداع و به میدان رفتن پیش امام حسین (ع) آمد، امام بعد از رفتن حضرت علی اکبر (ع) سر «عمر بن سعد» ملعون فریاد زد «یا بنَ سَعْد! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ کما قَطَعْتَ رَحِمی» این عبارت را اینگونه ترجمه کردهاند: «خدا رحم تو را قطع کند که رحم من را قطع کردی». این یک جمله است که بارها آن را میشنویم و در شعرها و مرثیهها هم میآید. آیا این ترجمه درست است؟ آیا شاعر باید به همین نگاه سطحی و معمولی لفظ بسنده کند یا نه، باید عمیقتر نگاه کند و به عمق معنا دست پیدا کند؟ این یک واقعی است که شاعر باید از مردم زمان خودش جلوتر باشد، یعنی در مرحله تفسیر باشد تا به مرحله تبیین برسد.
بیایید درباره همین عبارتی که از متن نقل کردم، از مرحله توصیف شروع کنیم. در این عبارت حضرت سیدالشهدا (ع) «رحم» اول با «رحم» دوم از نظر معنایی فرق میکند؛ معنی این میشود که خدا تو را در نزد خویشاوند خودت منفور و مطرود کند، یعنی صله خویشاوندی ارحامت را با تو قطع کند که چه اتفاقی افتاد؟ که تو صلهات را با نبوت که مظهرش کشتن حضرت علی اکبر (ع) بوده، قطع کردی. چون میدانید که صله با نبوت و خاندان ولایت واجب اس، چون آن بزرگواران «حبل الل» ه هستند و کسی نباید این حبل را از زندگیاش قطع کند؛ اما اینها حرمت حضرت علی اکبر (ع) را نگه نداشتند و آن صله و حبل را قطع کردند.
وقتی شاعر به این معنا برسد و این را تفسیر از متن را متوجه بشود، میتواند معناهای درونی متن را درست و صحیح بیرون بکشد و آنوقت است که به قدرت تحلیل و تبیین میرسد. بعد از این مرحله است که میتواند در روز و روزگار خودش، بصیرتهایی را پیرامون جامعه خودش استخراج کند و در شعر بگنجاند. مثلاً فرض کنید شاعر احساس میکند که ارتباط مردم روزگار خودش با اهل بیت (ع) کمرنگ شده است یا مثلاً توجه به اهل بیت (ع) کمتر شده است و… که این میتواند منجر به بیان یک مسئله اجتماعی شود. در این شرایط است که شاعر میآید از همین معنا که شاید ظاهراً یک معنای غیرمرتبطی باشد استفاده میکند و در مرحله تبیین به شیوهای هنرمندانه مسئله را پردازش میکند و شعری میگوید. مثلاً در این وضعیت میگوید عمر بن سعد کسی بود که ارتباط خودش را با نبوت و بعد با ولایت قطع کرد که دست به کشتن حضرت علی اکبر (ع) زد. و بعد تبیین میکند که اگر کسی رابطهاش را با نبوت یعنی اسلام و بعد رابطهاش با امیرالمؤمنین (ع) و ولایت اهل بیت (ع) را قطع کند قطعاً ممکن است حسین زمان خودش را بکشد یا در لشگر مقابل با امام زمانش قرار بگیرد و اصلاً امام زمانش را نشناسد و الی آخر.
مشکل ما چه خطبا، مداحان و چه شاعران آیینی اگر بخواهیم ریشهای صحبت کنیم این مرحله است یعنی در اینجا به درونمایههای معنایی متن دست پیدا نمیکنیم که بتوانیم در مرحله تبیین، تحلیلهای خوبی با شرایط روز و جامعه پیرامون خودمان داشته باشیم. خیلی نمونهها و مثالهای دیگری در این زمینه وجود دارد که با ذکرشان وقت گرفته میشود.
پس علت زدودن سیاست و مسائل اجتماعی و تا حد زیادی حقطلبیها و مبارزه با ظلم و طاغوت و فریب هم از همین سطحیگرایی و عدم رجوع محققانه به اصل متن ناشی میشود!
بله، یک جهت و جنبه از عاشورا هم همین جهت سیاسی و اجتماعی است. من خودم معتقدم که عاشورا یک متن و جریان کاملاً سیالی است و این متن و واقعه کاملاً در زمانها جریان دارد؛ به این معنا که واقعه و متن عاشورا کاملاً بر اساس فطرت بشر و بر اساس نظام خلقت دارد حرکت میکند و جاری و ساری است؛ یعنی اگر معناهای درست این متن را بیرون بکشیم و به مرحله تفسیر و تبیین برسیم، از آنجا که عاشورا یک جریان و متن کاملاً سیال است، صد درصد پیامهای خودش را بهروزرسانی میکند و آنها را در طول زمان به مخاطب خودش انتقال میدهد. در این معنا اگر مخاطب بیدار باشد چون جریان عاشورا جریان سیالی است در ذهن خودش میتواند به آن تبیین برسد.
منتهی در اینجا شاعر چه کار میکند؟ قبل از اینکه مخاطب به آن تحلیلها برسد یا بخواهد دیرتر به آن تحلیلها برسد، شاعر زودتر از مخاطب حرکت میکند و با هنر و آفرینشهای ادبی خودش مخاطب را با جان و دل به آن تحلیل و تبیین میرساند. حالا اگر شاعر ما الآن در این زمینه ضعف دارد، اگر من ضعف دارم به خاطر این است که معنا و درونمایههای معنایی متن را نمیشناسم؛ به خاطر اینکه متأسفانه با متن سر و کار ندارم. من فکر کنم یکی از ریشههای خیلی آسیبزننده به شعر عاشورایی امروز ما همین مسئله است.
برای مثال بارها شده از بچههایی که شعرخوانی میکنند یا شعر میگویند پرسیدهام شما برای حضرت عباس (ع) شعر گفتید آیا مثلاً فلان متن حضرت عباس (ع) را دقیق خواندهاید! چون شما شاعر این جامعه هستید و شاعر باید نماد اندیشه و پیشرو اندیشه در جامعه خودش باشد، آیا این متن را خواندهاید؟ در قدیم اینطور بود که شاعران بر متون اشراف داشتند و حتی در جوامع اروپا و دیگر جوامع در جهان، شاعر عنصر متحولکننده فرهنگ آن جامعه بوده است، یعنی یک شاعر انسان فوقالعاده اندیشمندی بوده که قبل از آنکه او را به عنوان شاعر بشناسند یا تشخص بدهند، به عنوان یک انسان فوقالعاده اندیشمند میشناختند؛ به خاطر اینکه وقتیشعری یا اثری ادبی خلق میکرد اندیشه جامعه خود را متحول میکرد. بویژه از آنجا که این اندیشه با هنر شعر و ادبیات هنرمندانه همراه بوده، واقعاً با احساس و جان مردم بازی میکرد و مردم این اندیشه را میپذیرفتند.
شعر آیینی لااقل در ده سال گذشته نتوانسته جریان ایجاد کند و عموماً به تکرار رسیده! ما یک جریان شعر آیینی داشتیم که در دهه ۸۰ شکل گرفت و تحول ایجاد کرد و فراگیر شد؛ جریانی که در بافت زندگی مردم راه پیدا کرد. ولی در دهه ۹۰ به تکرار رسید. امروز عموم شعرها به نوعی یکدست شدهاند و حتی بسیاری از آنها معنای واحدی را ارائه میکنند
بر همین مبنا من برخی اوقات به بچههای شاعر میگویم آیا شما متن حضرت عباس (ع) را تا به حال خواندهاید که درباره ایشان شعر گفتهاید؟ یا مثلاً گاهی به بچههایی که میخواهند برای حضرات شعر بگویند، میگویم قبل از اینکه شعر بگویید یک ساعت مثلاً در مورد حضرت عباس (ع) صحبت کنید یا شخصیت و جایگاه ایشان را تحلیل کنید. آیا این شاعر ما اصلاً به مرحله تحلیل رسیده است؟ این مسئله مهمی است که ببینیم دریافتهای معنایی شما از یک متن درباره حضرت عباس (ع) چه دادههایی است که تازه میخواهید این را به مردم منتقل کنید؟ وقتی صحبت پاسخ میدهند میبینیم که این دریافتها و دادهها خیلی پایین است و حتی برخی اوقات میبینیم کاملاً غلط است و اشتباهات بارزی دارد.
مثلاً یکی را عرض میکنم؛ طرف در شعرش میخواهد حضرت عباس (ع) را بالا ببرد، میگوید حتی یک بار هم برادرش را برادر نخوانده! یعنی حضرت عباس (ع) تا آن لحظه شهادت که کنار نهر علقمه بوده حتی یکبار هم به امام حسین (ع) نگفته «برادر!». فقط آن لحظه و در هنگام شهادت خطاب به امام حسین عرضه داشتند «ادرک یا اخاه». در حالی که متن مخالف این است و معلوم است که شاعر اصلاً متن را نخوانده است. متن متقن و مستند ما میگوید «فلما رأی وحدته أتی أخاه و قال یا أخی هل من رخصه؟» یعنی وقتی حضرت ابوالفضل (ع) تنهایی برادرش را دید پیش برادرش آمد و گفت «یا اخی هل من رخصه؟» (ای برادر آیا اجازه میدهید به میدان بروم؟) اتفاقاً در تمام گفتوگوهایی که بین امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) رد و بدل شده است «یا اخاه» خیلی پررنگ است. پس چرا ما در شعر خودمان اینطور میآوریم؟ اگر دادههای معنایی ما اینطور باشد، آیا منجر به تحریف نمیشود؟
حالا ممکن است گفته شود اگر حد کمی از تحریف باشد، چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟ اتفاقی که میافتد این است که عاشورا یک مقدار از زلالیت خودش فاصله میگیرد. در حالی که اگر ما به متن مراجعه کنیم، بعد به تفسیر و تببین برسیم این اتفاق نمیافتد. مثلاً در زمینه تفسیر و تبیین به خوبی میتوان تشخیص داد که اینجا «یا اخاه» گفتن حضرت عباس (ع) اصلاً یک مقامی برای ایشان است، نه برعکس؛ یعنی اگر توجه کنیم میبینیم که حضرت عباس (ع) در کربلا و نزد حضرت سید الشهدا (ع) به مقام «اخوت» رسیده است. چون عموم شهدای کربلا صرفاً مقام «معیت» داشتند ولی حضرت عباس (ع) به مقام «اخوت» هم رسیده است. اما وقتی من این را ندانم، میآیم از ذوق و منظر تحلیل خودم که ملزم به متن نیستم یک شعر یا اثری در جامعه ایجاد میکنم و در ذهن مخاطب حک میشود. حالا مخاطب با آن معنا میخواهد اوضاع اخلاقی و اجتماعی جامعه خود و زندگی پیرامونش را با توجه به این فهم از عاشورا تحلیل کند. شاید این تبیین اشتباه باشد چون ما معنا را خوب نشناختیم.
بنابراین عرضم این است که یکی از مشکلات ریشهای ما این است که اصلاً ملزم و آشنا با متن نیستیم و فراتر از آن، رابطهای با مفسر یک متن نداریم که بخواهیم معانی را خوب بفهمیم و در مرحله تبیین که آنجا جایگاه هنری ویژه خودمان است، یک رسالت و نقشی را ایجاد کنیم.
و این مسئله در خصوص خوانش سیاسی از واقعه عاشورا، حقطلبی و جهاد در راه حقیقت و ایستادگی در برابر ظلم و فساد و فریب هم صادق است!
بله، صد درصد. مثلاً در جریان شهادت حضرت مسلم (ع) اگر من متن را خوانده باشم به این میرسم که حضرت مسلم (ع) چطور تنها ماندند! این همه آدمی که دور و اطرافش بودند و با او بیعت کرده بودند و خیلی انسانهای موجهی هم بودند چطور شد که حضرت در کوفه تنها ماندند؟ چه اتفاقی در آن شهر افتاد که همه کسانی که با حضرت مسلم (ع) بیعت کرده بودند، ایشان را رها کردند؟ وقتی متن را میخوانم میفهمم که هر شخصی که در لشگر «عمر بن سعد» ملعون میآمد از دو حال خارج نبود. یا سران قومی بودند که با ثروت تطمیع شده بودند و مثلاً به رئیس قوم میگفتند من اینقدر پول به شما میدهم و آنها را مدیون خودشان میکردند؛ در مرحله بعدی به کمک همین سران قوم در لایههای مختلف مردم خوف ایجاد میکردند. پس در سطوح بالای جامعه، یعنی در مسئولان کوفه و رؤسای قبائل تطمیع ایجاد میکرد و در لایههای پایین اجتماع خوف و تهدید ایجاد میکردند. ابن زیاد با همین دو سلاح توانست حضرت مسلم (ع) را خلع سلاح کند تا دیگر کسی دور و اطراف حضرت مسلم (ع) نماند و ایشان تنها بمانند و در نهایت منجر به عاشورای سید الشهدا (ع) شود.
شاعر تا با دادههای معنایی متن اصلی آشنا نشود، نمیتواند در تببین و انتقال مسائل اجتماعی و سیاسی به مخاطب، انقلاب ایجاد کند.
حالا شما ببینید وقتی شاعر به این دادههای معنایی میرسد، در حوزه تبیین چه کارها میتواند بکند، و با پردازشهای هنرمندانه و ادبی خودش چه آثاری خلق کند! مثلاً میتواند بگوید مردم اگر امروز آمریکا دارد برخی را تطمیع میکند یا برخی را تهدید میکند، این نکته جالب است و مثلاً از زمان عاشورا ادامه دارد. میتواند در شعرش بگوید که ظالم همیشه برای سطوح مختلف یک جامعه ابزارهایی خاص را استفاده میکند، برای آفت در مسئولان یک جامعه سلاح تطمیع را به کار میبرد و برای مردم عادی سلاح تهدید را. پس ای مسئولان حواستان جمع باشد تا با ثروت، تطمیع نشوید و فریب نخورید و ای مردم شما هم خوف نکنید و نترسید، چون ابزار دشمن از زمان عاشورا تا حالا همین بوده است.
اصلاً اگر همین نگاه را بسط دهیم میبینیم که خود امام حسین (ع) هم با این دو ترفند شهید شده است. چون هم حضرت مسلم (ع) و هم خود امام حسین (ع) بارها به این مسئله اشاره کردهاند. مثلاً حضرت مسلم (ع) سه جا این جمله را کراراً فرموده و امام حسین (ع) هم در روز عاشورا چند مرتبه فرمودند. آن جمله این است: «کذب القوم» (کذبنی هولاء القوم) یعنی مردم من را تکذیب کردند یا مثلاً فرمودند «و غرونی و اخرجونی»! این «غرونی» واژهای است که ما به «فریب» ترجمه میکنیم، ولی در لغت عرب، غرونی، فریبی است که هدفی پشت آن هست؛ فریبی است که فوقالعاده هوشمندانه و هدفمند است و طرف با این فریب به آن هدف میرسد. یعنی یک فریب کاملاً برنامهریزی شده است. حالا شما نگاه کنید حضرت مسلم (ع) وقتی میگوید غرونی، شاعر ما میگوید این یک فریب ساده است و دادههای معنایی نهفته در این لغت را درک نمیکند. به همین خاطر فکر میکند که به سادگی سطح عمومی جامعه را با تهدید فریب دادند، یا سطح بالای جامعه و مسئولان را هم به سادگی با تطمیع فریب دادند. بنابراین شاعر تا با این دادههای معنایی آشنا نشود، نمیتواند در تببین و انتقال مسائل اجتماعی و سیاسی، انقلاب ایجاد کند.
با هدف جمعبندی عرض میکنم که اگر درست فهمیده باشم منظور شما این است که وضعیت کنونی که در حوزه شعر مذهبی و آئینی یا در عرصه مراسم عزاداری حضرت سید الشهدا (ع) در هیئتها داریم بهنوعی دچار یک سطحیگرایی و ظاهرگرایی است؛ و اگر ما از این سطحیگرا و ظاهرگرایی رها شویم و به عمق متن عشورا و واقعه کربلا نفوذ کنیم، حتماً به دادهها و خوانشهای سیاسی و اجتماعی عمیقتری از آن خواهیم رسید!
بله ۱۰۰ درصد. یک بحث همین است؛ و یک بحث دیگر هم اینکه جریان عاشورا جریان سیالی است، حتی اگر شما یک خطیب یا کسی باشید که میخواهید یک متنی از عاشورا را از روی مقتل برای مردم بخوانید، اگر از مرحله توصیف به مرحله تفسیر برسید و دادههای معنایی را درست تفسیر کنید، قطعاً خود مخاطب به مرحله تبیین میرسد. ولی به هر حال شاعر همیشه جلوتر از مردم زمان خودش است و قبل از اینکه مخاطب برسد شاعر میتواند او را زودتر به تحلیل برساند. ضمن اینکه شاعر با ذوقش میتواند دایره تحلیل مخاطب را هم بیشتر کند؛ یعنی شاعر با هنر خودش میتواند مخاطب را به ده تا تحلیل برساند. اما متاسفانه ما اینجا یک مقدار ضعف داریم و بر همین مبنا میبینیم که این فضا در هیئت ما کمرنگ شده است. البته امیدوارم انشاءالله به این سمتها حرکت کنیم.
پرونده «شعر هیئت؛ با یا بدون سیاست؟»-۱: سیاستزدایی از شعر در عصر سیاست/ گریه سیاسی یا گریه بر مصیبت؟
پرونده «شعر هیئت؛ با یا بدون سیاست؟»-۲: جواد محمدزمانی در گفتگو با مهر:روضهمان را میخوانیم و کاری به چیزی نداریم، مغالطه هیئتهاست