به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس : خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ:
کل زندگی خودش، همسرش و دو بچه کوچکش به خاطر یک تصمیم برای مقابله با بیعدالتی و فسادی در سیستم به مخاطره افتاده است: «اسماعیل شریفی» مردی جوان، لاغراندام، آرام، تکیده، بیمار و نحیف از اهالی امیدیه در استان خوزستان و در عین حال ایستاده، استوار و محکمتر از آنچه بتوان از ظاهرش چیز زیادی درباره این استواری فهمید. اسماعیل با چند تن از دوستانش مقابل یک زمینخواری سازمانیافته ایستاده است و حالا باند یا ساختاری که در این فساد ذینفع است، با او درافتادهاند، برایش پرونده ساخته، به زندانش بردهاند و او حالا با قرار وثیقه آزاد است.
اسماعیل با وجود بیماری و جانبازیاش، زندهتر از هر کسی بود که این روزها میبینم. هر چند او لابهلای حرفهایش از ظلمهایی که به او و همشهریانش شده، بغض میکرد و به سختی جلوی فوران اشک را میگرفت، اما با وجود اینکه میگفت تمام امیدش را از ساختارها و نهادهای موجود از دست داده، اصلاً ناامید به نظر نمیرسید و تاکید میکرد تا آخر راه مقاومت میکنم.
بارها و بارها به حالش غبطه خوردم و از سرزندگیاش بواسطه حضور در کنشی انسانی، عدالتخواهانه و از این بابت حقیقی، از انسانیت خویش شرمسار شدم. سرزنده بودن و استواری او مرا به همه اَشکال دیگر زنده بودن، مشکوک میکرد، فکر کردم زندگی بدون تلاش برای تحقق عدالت و مقاومت در برابر فساد و بیعدالتی، نهایتاً چیزی نیست جز یک زندگی نباتی، یا حداکثر حیوانی! در طول مواجههام با اسماعیل نمیتوانستم خودم را موجودی برگذشته و فرارفته از سطوح زندگی نباتی-حیوانی تصور کنم.
اسماعیل خود را به درون شکافی هراسناک، اندیشناک و سهمگین انداخته بود و همین نگریستن و مواجه شدن با مغاک سهمگین، او را در عین آرام و نحیف و بیمار بودن، به موجودی سهمگین بدل ساخته بود؛ موجودی که میشد کل ظرفیت یک زندگی انسانی را با همه عظمتش در او دید. او آرامتر و بیمارتر و در عین حال زندهتر، قویتر و امیدوارتر از هر زمان دیگری بود که میشد تصورش را کرد. اسماعیل در نابترین لحظههای زندگیاش قرار داشت و به نقطهای رسیده بود که میبایست یکبار و برای همیشه توان خود را برای پیگیری حقیقت و فریب، برای انتخاب میان برابری یا بربریت بیازماید. رمز سرزنده بودن اسماعیل در برابر خمودگی بیولوژیکال من در این بود!
در گفتوگوی پیش رو با او، درباره جزئیات وقایعی که در این مدت برایش پیش آمد و پروندههایی که برای او به عنوان یک کنشگر انقلابی و ایستاده در برابر ظلم و زمینخواری ساخته شده، صحبت کردیم. او به عنوان یکی از بچههای مسجدی یکی از مساجد شهر امیدیه در استان خوزستان حالا به یکی از نمادهای مقاومت با فساد در داخل کشور تبدیل شده است. پیش از این او نماد مقاومت در بیرون مرزها بود و در سوریه با داعش جنگید تا به درجه جانبازی رسید. اینکه نتیجه مقاومت او در داخل چه خواهد بود را گذر زمان مشخص میکند!
آقای شریفی، با توجه به اینکه هنوز اطلاعرسانی و کار رسانهای مناسبی در خصوص ورود فعالان عدالتخواه به ماجرای فساد و زمینخواری در امیدیه انجام نشده، به نظرم خوب است با شرح آنچه اتفاق افتاد شروع کنیم؛ توضیح بدهید که چه شد شما به عنوان بچههای مسجدی و حزب اللهی به این قضیه ورود کردید و تلاش کردید جلوی اقدامات غیرقانونی را بگیرید؟
امیدیه یک شهر صنعتی است و معمولاً در شهرهای صنعتی قیمت ملک و املاک خیلی بالاست. ساکنان امیدیه که ما در آن زندگی میکنیم، عمومشان بومی نیستند؛ شاید فقط یک سوم از جمعیت آن بومی باشند، بقیه بچههای تهران و شیراز و دیگر شهرهای مجاور هستند. چون آنجا یک منطقه صنعتی و پر از شرکت و کارخانه است عده زیادی برای کار در آنجا ساکن شدهاند. به همین خاطر اکثر مسئولان آنجا هم غیربومی هستند و عمومشان از ۲ تا ۴ سال در آنجا میمانند و بعد هم از آنجا میروند.
همانطور که عرض کردم زمینهایی که آنجا وجود دارند گران هستند و وقتی مسئولی به آنجا میآید دوست دارد زمینی بگیرد و وقتی میرود چیزی برای خود داشته باشد و به هر حال از سودی بهرهمند شده باشد. بنا به این شرایط و دلایل حجم تخلفات در امیدیه خیلی زیاد بود و چندین سال به همین صورت گذشت.
از سوی دیگر امیدیه یک شهر کوچک است و کوچکترین اعتراض و سر و صدایی بر علیه این تخلفات و کارهای غیرقانونی خیلی زود سرکوب میشود و به همین دلیل خیلی امکان مقابله با این اقدامات وجود نداشت. چندین سال اداره اطلاعات روی این قضیه کار میکرد ولی عملاً کار خاصی برای مقابله با این روند غیرقانونی و تخلفات صورت نگرفته بود؛ تا حدود یک سال پیش که بچههای مؤمن و مذهبی و مسجدی تلاش کردند تا به شورا و شهرداری راه یابند و در رأیگیری بالا آمدند و انتخاب شدند و زمینه مساعدی برای مقابله با این روند شکل گرفت. در این وضعیت که اداره اطلاعات نیاز به مدارک و اسناد داشت، با همکاری شهرداری به خیلی از سوژه و زمینهایی که به طور غیرقانونی واگذار شده بود، ورود پیدا کرد و یک فضای خوبی برای مقابله با تخلفات شکل گرفت.
چطور به این قضایا ورود میکردند؟ یعنی اطلاعات از کجا میرسید و چگونه کشف میشد که تخلفی در حال وقوع است؟
مثلاً فرض کنید خانه من سر نبش است، صبح که بیدار میشدم، میدیدم دو سه تا خانه در کنار خانه من ساخته شده است؛ این یعنی که زمینی که اساساً قرار نبوده کاربری مسکونی داشته باشد، واگذار شده است. مرتب در طرحهای تفکیکی میآمدند به این زمینها دست میزدند و مثلاً زمینهایی که در نقشههای شهری اساساً جزو سرانه فضای سبز بوده و طبق قانون نمیتواند کمتر یا بیشتر از حدی که تعیین شده باشد، مورد دستدرازی قرار میگرفت و واگذار میشد و کاربریاش تغییر میکرد. مثلاً به فضاهای سبز مناطق بسیار خوب و گرانقمیت امیدیه ورود میکردند و آن زمینها را میگرفتند، و برای اینکه به میزان فضای سبز دست نخورد، زمینهای دیگری در مناطق ارزانقیمت را با آن جایگزین میکردند و این زمینهای گرانقیمت را برای خودشان برمیداشتند. خلاصه به بهانههای مختلف از این جنس کارها زیاد انجام میدادند. چه با تغییر کاربری، چه با جایگزین کردن زمینها و تغییر نقشهها و… زمینهای بسیاری را مال خود میکردند.
به هر حال اداره اطلاعات امیدیه ورود کرد و شهرداری هم مدارک لازم را در اختیار داشت و همکاری کرد و مثلاً در خصوص زمینهایی که میخواستند رد و بدل یا جایگزین کنند تحقیقات خوبی شد و تخلفات ثبت شد و مقابله شد. حتی دادگستری امیدیه هم در جاهایی ورود کرد و کارهای خوبی انجام شد. مثلاً در یک نمونه خیلی عجیب که همه نقشههای آن موجود است، و اصل ورود بچهها به مسئله از همینجا شروع شد، مربوط به یک قطعه زمین بود که درست در وسط یک جاده دو طرفه و دارای بلوار بود و آنها روی آن دست گذاشتند. یعنی میخواستند بخشی از زمین یک باند از خیابان دو بانده را برای خود کنند. در این نمونه یک زمین را برای ساخت خانهای که بیش از چهار صد متر بوده، واگذار کردند و جالب است که سند هم داشتند.
اینکه پرسیدید چطور وارد این مسائل شدند، باید بگویم که درگیری از اینجا شروع شد؛ البته تخلفات خیلی زیاد بوده و هست، اما این مورد را که تخلف در آن خیلی مشهود بود باعث شد که ما هم ورود پیدا کنیم. مثلاً در این مورد دوستانی مثل آقای «میلاد گودرزی» به آنجا آمدند و ورود کردند، چون این قضیه اصطلاحاً خیلی تابلو بود؛ در بقیه موارد، آنها اکثراً به صورت جعل اسناد و مدارک و یا با سو استفاده از ضعفهای قانونی، و اتفاقاً قانونی جلوه دادن کارها، کارشان را انجام میدادند.
موردی که ذکر کردید خیلی عجیب است، چطور توانسته بودند بخشی از یک جاده دو بانده را بگیرند؟
همینطور است، بگذارید اول وضعیتش را بگویم، بعد توضیح میدهم که چطور این زمین را واگذار کرده بودند؛ در آنجا یک کانالی وسط خیابان بود و آنها آمدند یک سمت این کانال را بستند و زمین را بزرگ کردند، چون زمین مسکونی باید با کانال فاصله داشته باشد، این موضوع در فیلمهای آقای میلاد گودرزی نشان داده شده است. با این کار آنها توانستند زمین را واگذار کنند و به این ترتیب یک طرف خیابان بسته شد. البته بعداً شهرداری ورود کرد و گفت این معبر شهری است، این جاده است، شما چطور آن را واگذار کردید؟! بعد از سازمان زمین شهری ورود کردند و گفتند این تخلف است و به شهرداری نامه دادند که شما میتوانید آن زمین را آسفالت کنید و استفاده جاده داشته باشد که شهرداری هم آسفالت کرد.
اما چطور این تخلف را انجام داده بودند؟! کسی که این زمین را گرفته بود رفته بود با کمک یک شرکت تعاونی، شخصی را پیدا کرد بود که میتوانست چنان زمینی را داشته باشد، بعد شناسنامه او را از او خریده بود، مثلاً ۵ میلیون تومان به او داده بودند و شناسنامهاش را خریده بودند. مثلاً مدیر تعاونی این شناسنامه را میخرد، از شخص وکالت میگیرد و ۵ میلیون تومان به او میدهد و آن را به نفر دیگری میفروشد و او با روابطی که دارد میرود آن زمین و اسناد را طوری جا به جا میکند که صاحب آن زمین شود. درگیری و کشف تخلف از آنجا شروع شد که اداره اطلاعات ورود کرد و آن صاحب زمین یا همان صاحب شناسنامه را پیدا کرد و او گفت من فقط ۵ میلیون تومان پول گرفتم و اصلاً نمیدانم زمین کجاست. بعد سند را نشانش دادند و گفتند که این زمین به نام شماست و در فلانجا است؛ آن آقا گفت هم گفته بود من ۵ میلیون تومان گرفتم و شناسنامه را به مدیر تعاونی فروختم. خلاصه اینکه جلوی کار گرفته شد و متخلف به زندان رفت و الآن هم با وثیقه ۱ میلیارد تومان آزاد شده است.
این تخلف را شهرداری وقت انجام داده بود؟
شهرداری قبلی، یعنی مسئول دفتر فنی شهرداری این را امضا میکند و زمین شهری را به شخص واگذار میکند و آن هم میرود اقداماتش را انجام میدهد. ولی بعد از مدتی همان شهردار قبلی که خودش امضا کرده بود، متوجه تخلف میشود و خودش جلوی این تخلف را میگیرد؛ یعنی نامه میزند که این تخلف بوده و این چیزی که ما امضا کردیم اشتباه بوده و اینجا جاده و زمین شهری است و تلاش شد جلوی آن گرفته شود.
مسئلهای که وجود داشت این بود که این قضیه به مراجع و صاحبنفوذانی ارتباط پیدا میکرد که آنها میخواستند این واگذاری انجام شود و این داستان را پیچیده کرد. این قضیه ادامه پیدا میکند تا به شهردار جدید میرسد؛ شهردار جدید گفت این جاده است و من چطور میتوانم آن را واگذار کنم؟ این امکان ندارند؛ آنها آمدند گفتند کاری ندارد که بیاید جاده را دور این زمین بچرخانید و وسط این جاده، مثلاً شبیه یک میدان که جاده دور آن میچرخد، زمینش را واگذار کنید! شهرداری زیر بار نرفت و آن زمین را آسفالت کردند و گفتند اجازه چنین واگذاریای داده نخواهد شد. جالب است بدانید که حکم جلب برای شهردار گرفتند!
ما در فضای مجازی فعالیت میکردیم و همیشه اینها را نقد میکردیم. همه هم میدانند که ما چیزی نداریم و مثلاً خودم مستأجر هستم. ما فعالان یک مسجد در امیدیه هستیم و چند تا از بچههای قدیم جبهه و جنگ با ما هستند و ما را کمک میکنند و هیچ سرمایهای نداریم.
در همین شرایط و شاید کمی قبل از آن دادستان امیدیه متوجه شده بود که اداره اطلاعات با همکاری شهرداری به چندین واگذاری و تخلف مربوط به زمینخواری ورود کرده است، که از جمله آنها چند زمین بوده که تعاونی دادگستری روی آنها دست گذاشته بوده است، زمینهای قضات و حتی زمین خود دادستان و معاونش بوده است. اینطور شد که درگیری شروع شد و خیلی بیخ پیدا کرد. مثلاً شورای تأمین و دادستان، به رئیس و معاون اداره اطلاعات، به شهردار و به مسئول دفتر فنی فرمانداری و… توهین کردند. خلاصه اینکه درگیریها شدید شد و همراه با توهین و تهدید به دستگیری بود. کار به جایی رسید که بعد از ۲۰ روز رئیس اداره اطلاعات امیدیه را تغییر دادند و گفتند این عمداً و با سو نیست دارد این کارها را میکند. از قضا رئیس اطلاعات جدیدی هم که آمد، آدم خوبی بود و اتفاقاً معاون رئیس قبلی هم که با متخلفان درگیری داشت، بر سر کار مانده بود و این مقاومت و مقابله همانطور باقی ماند و قضیه پیش رفت تا جایی که درگیریها خیلی زیاد شد و کار به جلساتی کشیده شد که در دفتر امام جمعه برگزار کردند. در همین جلسه، دادستان امیدیه، رئیس شورای شهر و شهردار امیدیه را تهدید کرد و گفت «شما را به زندان میفرستم و با دستبند در شهر میچرخانم»! همچنین گفته بود که «یا این شهر جای من است، یا جای شما»!
ورود شخص شما به این قضیه چطور اتفاق افتاد؟ شما خودتان از اعضای شورای شهر هستید؟
خیر. یکی از دوستان من از اعضای شورای شهر است و من با ایشان رابطه نزدیکی در مسجد و فعالیتهای فرهنگی دیگر داشته و دارم. این دوست من که سالها شاهد همین زمینخواریها بود برای اینکه بتواند تغییر در این جو و فضا ایجاد کند کاندیدای شورای شهر شد و من هم در ستاد انتخاباتیاش بودم. چون فضای شهر خیلی بد بود و مردم کاملاً اعتمادشان را از دست داده بودند؛ چون زمینخواری را به چشم میدیدند. طرف میآمد بر سر خودش میزد و میگفت خانه من سر نبش بوده است و حالا ۲ تا زمین چسبیده به من را واگذار کردهاند! همه مستندات اینها را دارم و اگر خواستید ارائه میدهم. مثلاً کوچهها را از ۸، ۱۰، ۱۲ متری و… تبدیل کردهاند به کوچههای ۳ متری! یعنی همهجا تنگ شده و وفضای شهر کاملاً به هم ریخته است! از این کارها زیاد کردهاند.
اینکه چطور من وارد این درگیریها شدم قضیه این بود که مناقشات به جایی رسید که ما تصمیم گرفتیم در رسانه و فضای مجازی به مردم اطلاعرسانی کنیم و به شفافیت دامن بزنیم؛ یک کانالی به نام کانال «اسناد محرمانه» ایجاد شد و در همان شب جلب شهردار شروع به نوشتن کرد. در این کانال نوشته شد که آقای دادستان، زمین شما هم رصد شد و طبق این اسناد و مدارک شما هم جز کسانی هستید که در واگذاری زمین تخلف کردهاید! نوشته شد آقای دادستان شما چرا معبر را گرفتید؟! از دادستان پرسیده شد که جریان آن معبر و زمین شما چیست؟ یا مثلاً گفته شد چطور توانستند برای فضای سبز سند بگیرند و بسازند؟ قضیه این سندسازیها چیست؟ داستان آن جاده که دادستان و معاونش هر کدام ۲۵۰ متر از آن را گرفتهاند و یک کوچه تنگی را باقی گذاشتهاند چیست؟
جالب است بدانید که باقی آن فضا هم واگذار شد و نهایتاً آن کوچه بسته شد! یعنی جادهای بوده که یک جاده دیگر هم به ان میخورده، ولی به طور کامل یک سمتش را بستند و اعتراضات زیادی هم به آن شد. جالبتر اینکه آنجا به عنوان منطقه مسکونی و محلی واگذار شد، درصورتیکه زمنی فرامحلهای بوده است؛ یعنی میتوانست تجاری و تفریحی و غیر از مسکونی هر چیزی باشد، به جز مسکونی، ولی درست به عنوان زمین مسکونی واگذار و ساخته شد!
حالا چرا اصرار دارند این زمینهای چسبیده به محله و منطقه مسکونی را بگیرند، چرا نمیروند زمینهای دیگری را بگیرند؟
چون هر قطعه زمین در اینجا الآن ۲ میلیارد تومان قیمت دارد، ولی چنین زمینی در جای دیگر ۷۰۰، ۸۰۰ میلیون تومان میارزد! یعنی اگر بتوانید این را بگیرید، دو برابر سود میکنید.
شما در فضای مجازی شروع به افشاگری کردید و اسناد و مدارک را منتشر کردید و این موجب درگیری و دردسر شما شد؟
بله، ما در فضای مجازی فعالیت میکردیم و همیشه اینها را نقد میکردیم. همه هم میدانند که ما چیزی نداریم و مثلاً خودم مستأجر هستم. ما فعالان یک مسجد در امیدیه هستیم و چند تا از بچههای قدیم جبهه و جنگ با ما هستند و ما را کمک میکنند و هیچ سرمایهای نداریم. ولی آنهایی که ما شروع به نقدشان کرده بودیم، سرمایهدار هستند، وکیلهای خوبی میگیرند و همیشه هم ما محکوم میشویم! ما که میگویم، یعنی بچههای شورای شهر و شهرداری محکوم میشوند. ولی با این حال برخی از بچهها بیمهابا این مسائل و وضعیت را نقد میکردند. مثلاً مسئولان را مورد نقدر قرار میدادند که شمایی که در نظام جمهوری اسلامی مسئول هستید، دارید اشرافیت را دنبال میکنید و بر خلاف آرمانهای انقلاب اسلامی است و…
بعد از این فعالیتها، یک مسئول قضائی ما را خواست و اعتراض کرد اتفاقاً آن کسی هم که نوشته بود این مسئول قضائی دارد اشرافیت را دنبال میکند، یک پاسدار بود. آن مسئول قضائی گفت من او را دستگیر میکنم و مرتب هم به او فحش میداد. میگفت این کانال کار شهردار است و اطلاعات را هم شورای شهر به او میدهد و چند بار گفت اینها یک مشت بیناموس هستند. من بلند شدم و گفتم حاجآقا شما دارید اشتباه میکنید، این کانال برای شهردار و شهرداری نیست، این مطالب را کسان دیگری نوشتهاند؛ خیلی با او بحث کردیم و در نهایت به نتیجهای نرسیدیم و رفتیم.
چرا مسئول قضائی باید با شما جلسه بگذارد؟ مگر شما چه مسئولیت یا شخصیت حقوقیای داشتید؟
مسئولیتی نداشتم ولی او من و تعدادی از فعالان مسجد را به خود دادگستری دعوت کرد و ما هم رفتیم. شاید چون من مدیر گروهی بودم که حدود ۱۰۰۰ نفر بودند و گاهی اوقات مسئولان را به خاطر تخطی از آرمانهای انقلاب اسلامی و قانونگریزی نقد منصفانه میکردند. او ما را به این چشم نگاه میکرد.
احیاناً خود شما را تهدید نکرد؟
چرا. من کارم در شرکت نفت بود که تهدید شدم و مشکل هم پیدا کردم. چون من مجروح جنگی هستم و از وزارت نفت مجوز گرفته بودم تا بتوانم برای درمانم با هواپیما به تهران بیایم ولی این مجوز را باطل کردند و دیگر به من اجازه نمیدهند کار درمانیام را پیگیری کنم. خیلی اتفاقات دیگر هم برایم افتاد که گفتنشان در اینجا وقت زیادی میگیرد.
این اتفاقات بعد از این جلسه با آن مسئول قضائی برای شما افتاد؟
به طور مشخص بعد از فعالیت در فضای مجازی. یعنی قبل و بعد از این جلسه وجود داشت؛ اما بعد از این جلسه فشارها خیلی سنگینتر شد. به من گفتند دیگر نباید در آن گروه و کانال فعالیت داشته باشید.
مثلاً یکی از نمونههای فعالیت انتقادی ما این بود ۱۸ نفر از اقوام و آشنایانش یکی از مسئولان و مدیران شرکت نفت در حراست شرکت استخدام شده بود؛ یعنی مثلاً رئیس حراست نفت استخدام شد؛ مردم اعتراض کردند و حتی در شهر تجمع شد و مسئولان احساس خطر کردند و قول همراهی و همکاری دادند، ولی دروغ بود؛ یعنی وقتی تجمع به پایان رسید فراموش شد. همیشه همینطوری مردم را ساکت میکنند و بعد فراموش میشود. ما خیلی پیگیری کردیم و در نهایت به ما هم گفتند، ساکت شوید و بیشتر از این حرف نزنید. این وضعیت مردم را نسبت به مسئولان و نظام خیلی ناامید و بیاعتماد کرده است؛ این وضعیت بیاعتمادی در شهر ما واقعاً فاجعه است. چون در وضعیتی که آمار بیکاری در آنجا خیلی بالا است، ۱۸ نفر خیلی شیک و مجلسی از شهرهای دیگر آمدند و استخدام شدند، فقط یک نفر از خود شهر بود که آنهم پسر رئیس حراست شرکت نفت بود! بقیه همه از فامیلهای مدیرعامل بودند؛ الآن هم نیروهای قراردادی شرکت هستند و احتمالاً چند سال دیگر هم رسمی میشوند.
من کارم در شرکت نفت بود که تهدید شدم و مشکل هم پیدا کردم. چون من مجروح جنگی هستم و از وزارت نفت مجوز گرفته بودم تا بتوانم برای درمانم با هواپیما به تهران بیایم ولی این مجوز را باطل کردند و دیگر به من اجازه نمیدهند کار درمانیام را پیگیری کنم.
ما را بارها تهدید کردند و درگیریها خیلی زیاد شده بود. کانال اسناد محرمانه مطلب مینوشت و مرتب مسئول قضائی را نقد میکرد و میگفت که باید داد مردم را بشنوید و به دادشان برسید. چرا مقابل تخلفات نمیایستید ما را خواستند، یکبار خیلی با شدت و خشونت ما را به آگاهی بردند و گوشیهایمان را گرفتند. حتی به خانه بچهها ریختند و خانهشان را بازرسی کردند و…. حتی به خانه آن پاسدار هم رفته بودند تا وارد خانه شوند، ولی چون او از طرف سپاه به مأموریت سیستان رفته بود، نتوانسته بودند به خانهاش وارد شوند.
بدین ترتیب درگیریها تا ۲۲ دیماه امسال خیلی زیاد شده بود. من به همراه دوستم آقای همتیان به دادگستری و حفاظت قوه قضائیه استان رفتیم و نامه زدیم و کتباً گزارش دادیم که اینها با اداره اطلاعات و شهرداری مشکل دارند. اداره اطلاعات آمده به طور مستند با ارائه اسناد نشان داده که تخلفاتی صورت گرفته است، حالا این به ما چه ربطی دارد که مدام ما را تهدید یا احضار میکنند؟ اگر هم در گروه یا کانالی این مطالب منتشر شده است، شما بروید دنبال کنید که کجا تخلف شده است، نه اینکه مدام ما را ببرند و بیاورند و تهدید کنند!
به هر حال این قضایا جلو رفت تا اینکه یکی از مدیران تعاونی را دستگیر کردند، چون تخلفات زیادی داشت و دهها بلکه صدها زمین را به طور غیرقانونی و با شناسنامه دیگران تصاحب یا واگذار کرده بود.
اینکه میفرمایید با شناسنامه مردم زمین میگیرند چطور است؟
ببینید اینها میروند به طرف میگویند شما یک سهمیه دارید، من سهمیه شما را میخرم، ولی باید به من وکالت بدهید. مثلاً به او ۵۰۰ هزار تومان یا ۱ میلیون تومان میدهند و آن صاحب شناسنامه هم به اینها وکالت میدهد. میروند «فرم جیم» او را میگیرند و با آن زمین میفروشند. مثلاً من با «فرم جیم» خودم میتوانم یک زمین بگیرم و اگر وکالت بدهم به دیگری، او میتواند به جای من آن زمین را بگیرد.
یعنی مردم به خاطر یک میلیون تومن سهمیه خودشان را میفروشند؟
بله آنجا مردم خیلی ضعیف و فقیر هستند و قبول میکنند. جالب است که امیدیه الآن حدود ۱۹% نفت و گاز کشور را تولید میکند، ولی مردم امیدیه خیلی ضعیف هستند و در فقر زندگی میکنند.
فرمودید تا ۲۲ دیماه درگیریها زیاد شده بود، ۲۲ دیماه چه اتفاقی افتاد؟
روز ۲۲ دیماه ساعت ۶:۳۰ صبح که هنوز آفتاب طلوع نکرده بود، در خانه ما را زدند. ما خواب بودیم، خانمم بیدارم کرد و گفت در میزنند، گفتم بگذار بزنند. مدام ضربات در شدیدتر میشد و ما نگران شدیم. با خودم گفتم هر کسی با من کار داشته باشد میتواند به موبایلم زنگ بزند. به خانمم گفتم زنگ بزن پدرم بیاید، چون خانهشان زیاد با خانه ما فاصله نداشت. صدای کوبیدن در لحظه به لحظه بلندتر میشد ۲ تا بچههایم بیدار شدند و شدیداً ترسیده بودند. به آنها گفتم چیزی نیست، یک نفر دارد اشتباهی در خانه ما را میزند، الآن خسته میشود و میرود. ولی خودم نگران واقعاً نگران شده بودم و احتمال میدادم به خاطر افشاگریهای ما در خصوص زمین آن مسئول قضائی است؛ چون گزارش آن به استان رفته بود و اداره اطلاعات استان گزارش محکمی برای پیگیری داده بود و از سوی دیگر هم در ماده ۵ شهرداری هم رأی منفی گرفته بود و اینها خیلی به مسئول قضائی شهر فشار آورده بود. مسئول قضائی شهر هم انتظار داشت شهرداری رأی مثبت دهد و تمام شود، ولی زمین شهری و جاهای دیگر رأی داده بودند که باید ابطال شود و کاملاً مشخص شده بود که تخلف است.
در همان گیرودار، به یکی از دوستانم که با ما همراه بود، زنگ زدم و دیدم جواب نمیدهد، چون همزمان در خانه او هم رفته بودند و من خبر نداشتم. همزمان به خانه ۱۶، ۱۷ نفر از رفقای ما که در این پروژه افشاگری و عدالتخواهی همکاری داشتیم، رفته بودند
حالا جالب اینجاست که در دوره جدید شهرداری همین نهادی که آمده بود ۶ صبح دم در خانه ما طرح تفکیک آن را آورده بودند پیش شهردار تا امضا کند، شهردار پرسیده بود این چیست؟ و آنها گفته بودند این زمینهای تعاونی ماست که در امیدیه است؛ شهردار هم گفته بود نمیشود و غیرقانونی است. آنها گفتند ما کاربریاش را عوض کردیم و همه چیزش تغییر کرده و طرح مسکونی دارد و مشکلی وجود ندارد؛ اما شهردار بررسی کرده بود و گفته بود این زمینی که شما بخشی از آن را گرفتهاید ۷۰ هکتار است، بعد شما آمدید ۵/۳ هکتار در آن درآوردید و کوچهبندی کردید و در آن جاده درآورید، در حالی که باید در آن فضای سبز و سرانه آموزشی و… تعبیه شود، اینطور نیست که شما هر نقطهای از آن را که میخواهید بردارید و تفکیک کنید و از آن یک شهرک بسازد. به هر حال شهردار قبول نکرده بود و با آنها درگیر شده بود. بعد این طرح به شورای تأمین رفت و شهردار مسئله را برای این شورا توضیح داد. آنها هم رفتند مشاور از تهران آوردند و مشاور گفت این ۷۰ هکتار است و تا سال ۱۴۰۰ فریز طرح مسکونی است و کسی نمیتواند به آن دست بزند و هیچ کس حق هیچگونه ساختوسازی را ندارید. با این وجود، باز هم قانع نشدند و درگیری با شهرداری را شدت دادند؛ مثلاً به شهرداری نیرو نمیدادند و شهردار را اذیت میکردند و.... هر متخلفی ساختوساز غیرمجاز میکرد و شهردار قصد جلوگیری داشت، آنها جلویش را نمیگرفتند.
آن ماجرا چه شد؟ شما در را باز نکردید و منتظر بودید پدرتان بیاید؟
بله، همینطور که منتظر بودم پدرم بیاید، دیدم که آنها از در حیاط بالا آمدند و پریدند داخل حیاط و وارد خانه شدند و شروع کردن به کوبیدن در ورودی حال و داد میزدند در را باز کنید. بچههای به گریه افتادند و خیلی ترسیده بودند. بچهها را بغل گرفتم و سعی کردم آرامشان کنم. خانمم رفت پشت در و گفت چه شده، چه میخواهید؟ گفتند کاری نداریم، فقط میخواهیم با اسماعیل شریفی صحبت کنیم. خانمم گفت جلوی بچهها؟ بچهها دارند از ترس میمیرند، این چه برخوردی است که با ما میکنید؟ مگر شوهرم چه کار کرده است؟ شوهر من مریض است و باید تحت مراقبت باشد! اما آنها مدام محکم و محکمتر در میزدند، به طوری که انگار میخواستند در بشکنند. چند دقیقهای همینطور گذشت تا اینکه دیدم صدای پدرم آمد که داشت با آنها صحبت میکرد. به آنها میگفتد که این چه اوضاعی است و با آنها وارد بحث شده بود.
قاضی آمد و گفت تو میخواهی کاندیدای شورای شهر بشوی؟ گفتم نه والله نه بالله، کدام شورا؟ گفت پس شما یک مشت بسیجی بیترمز هستید، باید ترمز شما را بکشم!
حالا یک چیز جالب به شما بگویم، آنها به خانه من هجوم آورده بودند و وارد حیاط خانه شده بودند و بچه کوچک من که شدیداً ترسیده بود، در همان حین رفته بود پشت پنجره و با تفنگ پلاستیکی و اسباب بازیاش مثلاً به سمت آنها شلیک میکرد و در تصور خودش داشت از ما حمایت میکرد! بعدها گزارش داده بودند که پسر اسماعیل شریفی با اسلحه به سمت ما نشانه رفته بود! تلاششان این بود که مدام با این حرفها علیه ما جوسازی کنند. من در را باز کردم و بیرون آمدم که فکر کنم از اینجا به بعد را در فیلمی که در فضای مجازی منتشر شده است دیده باشید. گفتند ما میخواهیم خانه را بازرسی کنیم، گفتم بفرمائید، حتی لازم نیست کفشتان را هم دربیاورید. اما در آن بین یک نفر داشت با گوشی شخصی، نه با دوربین سازمانی و با وجود حکم قضائی و… از ما و خانه ما فیلم میگرفت. من به او گفتم فیلم نگیر و دستش را گرفتم که بیاورم داخل، ولی نیامد. بحثمان شد گفتم حق نداشتی اینطور از خانه و خانواده من فیلمبرداری کنی؟ چرا چنینی کاری میکنید؟!
آنها به کارشان ادامه دادند و به اعتراض من توجهی نکردند. ما درگیر شدیم و آنها آمدند داخل خانه و از همه جا، حتی از کمدهای خانه ما فیلم گرفتند؛ یعنی از وسایل شخصی ما هم فیلم گرفتند و اینجا بود که من داد زدم که «به خدا تو کافری، آمدهای از خانه من فیلم میگیری!» آنها نه حق ورود به خانه من با خشونت و قوه قهریه را داشتند، نه حق داشتند از فضا و وسایل خصوصی زندگی ما فیلم بگیرند. با این حال این کارها را کردند و در نهایت گوشی و وسایل ارتباطی من را گرفتند و بردند. خواهرم که همراه پدرم آمده بود از آنها فیلم گرفت و این فیلم در فضای مجازی پخش شد.
روز بعد با دو نفر از بچهها به اهواز رفتیم. قاضی پرونده را دیدیم. چون فیلم پخش شده بود، آنها ما را میشناختند. قاضی که او هم جوان بود آمد گفت تو میخواهی کاندیدای شورای شهر بشوی؟ گفتم نه والله نه بالله، کدام شورا؟ گفت پس شما یک مشت بسیجی بیترمز هستید، باید ترمز شما را بکشم! گفتم اگر با این ذهنیت میخواهید جلو بروید که همه ما اعدام هستیم. گفت شما فعلاً سندی در پرونده من ندارید، ما بهعنوان «مطلع» با شما برخورد کردیم، نه «متهم». گفتم کدام مطلع؟ ریختند به خانه ما و ما را متهم کردند. گفت شما فعلاً «مطلع» هستید و هنوز من شما را نخواستم. گفتم همیشه به خانه «مطلع» اینطور وارد میشوید؟ بدون ابلاغیه و اتهام و حکم؟ اگر متهم بودیم با بولدوزر خانه ما را خراب میکردید؟ این کارهایی که در خانه ما کردند فقط با قاچاقچیها و قاتلها میکنند! شما در یک زمان به خانه ۱۶ نفر هجوم بردید. ۴ نفر به خانه ما وارد شدند و و ۴ نفر هم در بیرون خانه را محاصره کردند و همه هم مسلح بودند.
بعد از آن به پلیس فتا رفتیم؛ در آنجا هم یک جوانی بود و بعد از سلام و علیک، او به ما گفت حرفهایی زده شده که نباید زده میشد! گفت شما با اسماعیل بخشی هم ارتباط دارید؟ گفتم هیچ ارتباطی با اسماعیل بخشی ندارم.
خیلی با آن جوان در پلیس فتا بحث کردم و گفتم این شیوه خیلی زشتی است. گفت من اسم چند نفر را دارم که به عنوان ادمینهای کانال اسناد محرمانه فعالیت میکنند و برخی از دوستان من را نام برد که آنها اصلاً تلگرام ندارند! به هر حال با همه بحثهایی که با او کردیم به نتیجه نرسیدیم و بیشتر به این نتیجه رسیده بودیم که آقایان با بغض و کینه هر کسی را دوست داشتند رفتند و گرفتند و تعهدی هم به پاسخگویی نداشتند.
بعد از آن به حفاظت نیروی انتظامی رفتم و گفتم که نیروهای شما چنین کاری کردند و با هجوم به خانه من با گوشی شخصیشان از حوزها و وسایل شخصی ما فیلم گرفتند. آنها گفتند این تخلف است و آنها حق فیلمبرداری نداشتند. بعد از این ماجرا علیه ما شکایت کردند و ما تبدیل به متهم شدیم.
بعد از این شکایت و صدور کیفرخواست عکس العمل شما چه بود؟
بعد از این قضیه من خیلی ناراحت و عصبی بودم. مطلبی را نوشتم و از طرف بسیجیان امیدیه و با تأیید آنها برای نهادهای امنیتی، انتظامی، مردمی و قضائی به اشتراک گذاشتم. منظورم از نهادهای مردمی سپاه بود. نوشتم «ما مظلوم واقع شده بودیم، هل مِن ناصر یَنصُرُنی، کسی نیست بسیجیان و جوانان مسجدی مظلوم را یاری کند؟ خدایا! خدایا! به عزت و جلالت، حق ما مظلومان این پرونده را از بانیان آن بگیر و…».
در بین این متن اشاره کردم که آیا وقتی امام حسین (ع) فرمودند «هل مِن ناصر یَنصُرُنی» آیا ترسیده بودند؟ بعد استدلال کردم این جمله از روی ترس نبود، چرا که در روایات ما آمده که لشکر ملائک و جنیان آماده پشتیبانی از حضرت بودند؛ پس چرا امام چنین جملهای را فرمودند؟ من نوشتم به خاطر آن بود که اگر کسی در درونش تکانی خورد و خواست بیاید راه برایش باز باشد. حضرت این را فرمودند تا کسانی مثل حر به خودشان بیایند و به جبهه حق و حقیقت بپیوندد. نظر من هم این بود که اگر کسانی هستند که در جریان هستند و به نوعی دست هم بر آتش این وضعیت دارند، برگردند! بعد این را یکی از شاکیان پرونده «کانال اسناد محرمانه» اسکرین شات گرفته است و یک پرونده دیگری هم با آن برایمان درست کردند و در کیفرخواست، همان قاضی این مورد را هم بررسی کرد.
یعنی این اتهام را مطرح کردند که شما به امام حسین (ع) جسارت کردید؟!
بله. در حالی که منظورم من کاملاً روشن است و من هم برایشان توضیح دادم که منظورم چیست. خلاصه الان من سه تا پرونده شده و هر کدام هم یک قاضی دارد و اتهامات هم از همین مسائل است که برایتان گفتم.
الان وضعیت انسجامی بچههایی که در گروهتان بودند و دغدغه عدالتخواهی داشتند چگونه است؟ کار را رها کردهاند یا انسجام قبلی هنوز وجود دارد؟
به نظر من اینها کار خداست. وقتی این قضیه پیش آمد آقای میلاد گودرزی و آقای وحید اشتری از تهران به این مسائل ورود کردند. در آن زمان که درگیریها شروع شد کانال اسناد محرمانه ۷۰۰ نفر عضو داشت، ولی الآن اعضایش رسیده به ۲ هزار و خردهای. خیلیها آمدند عضو شدند تا ببیند حقیقت چیست.
از طرفی خود بچههای مسجد و بسیج هم دل و جرأت پیدا کردند و به طور خودجوش تمام عکسهای زمین مسئول قضائی را در گروههایشان و حتی در شبکههای اجتماعی دیگر، بدون هیچ ترسی بازنشر میکنند. الآن آن مسئول قضائی نسبت به رئیس حوزه سفیران و حتی نسبت به نصف مردم شهر که وارد این قضایا شدهاند، اعلام جرم کرده است.
بچههای مسجد و بسیج هم دل و جرأت پیدا کردند و به طور خودجوش تمام عکسهای زمین مسئول قضائی را در گروههایشان و حتی در شبکههای اجتماعی دیگر، بدون هیچ ترسی بازنشر میکنند. الآن آن مسئول قضائی نسبت به رئیس حوزه سفیران و حتی نسبت به نصف مردم شهر که وارد این قضایا شدهاند، اعلام جرم کرده است.
میخواهم بگویم جو خیلی خوب شد و خیلیها خوشحال هستند که این اتفاقات افتاده و محکم آن را پیگیری میکنند. خود ما هم تا آخرش میایستیم و کنار نمیکشیم. الحمدلله به خاطر تهدیدها، جو نخوابید و بچهها خیلی محکم هستند و انشاءالله نمیترسند. الآن صدای ما به همهجا رسیده است، قبلاً صدایمان به جایی نمیرسید. ما تازه فهمیدیم دنیا دست کیست؛ هیچوقت فکر نمیکردم که روزی به خبرگزاری مهر بیایم و درباره این مسئله صحبت کنم. درست است من آسیب دیدم و خیلی هزینهها گردنم افتاده است. وکیلهایی که میگیرم، هتلهایی که به خاطر رفت و آمدم میگیرم و هزینههای دیگر برایم خیلی سنگین است، بقیه دوستانمان هم همینطور هستند. همه داریم هزینه میدهیم، ولی برای چه کسی؟ برای شهرمان، برای بیتالمال و برای انقلاب و مردم.
پس از وضعیت ناامید نیستید؟
یکجاهایی امید به آدم برمیگردد؛ من وقتی آمدم تهران واقعاً امیدوار شدم. وقتی بچههای عدالتخواه تهران را دیدم پر از انگیزه و امید شدم. تلفنی به بچههای امیدیه گفتم که نمیدانید اینجا چه خبر است! ما فکر میکردیم همه کشور خواب هستند و فقط ما بیداریم؛ ولی الان میبینم کسانی هستند که تمام زندگیشان صرف این کارها کردهاند. خیلی امیدوار شدم. اصلاً یکی از فرمایشات و مطالبات رهبری از ما همین است. ایشان میگویند مطالبه کنید و آتش به اختیار باشید! از این بابت بچهها محکم هستند و حتی خود رئیس حوزه سفیران هم پشت ماست و پیگیری کرده است.
معمولاً انتقاداتی که به کنشهای انقلابی و عدالتخواهانه - نظیر آنچه شما و دوستانتان انجام دادید - وارد میشود این است که که شما باید پیگیری این نوع مطالبات را به مراجع قانونی بسپارید. در چنین مواقعی استفاده از کلیشه «مملکت قانون دارد!» پر بسامد میشود و به شما و امثال شما خرده میگیرند که چرا از طریق قانونی اقدام نکردهاید و کار را به حواشی کشاندهاید. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟
من همان اول گفتم که اولین نهاد درگیر با این قضایا اداره اطلاعات بود. شما همین الآن به مدیرکل اداره اطلاعات استان خوزستان مراجعه کنید، میبینید که اصل پرونده آنجاست؛ آنها به تهران هم گزارش دادند. از سوی دیگر خود شورای شهر و شهردار امیدیه آمدند تهران و به قوه قضائیه و بازرسی کل کشور و همه مراجع قانونی گزارش دادند. هر کدام از این مراجع بگوید ما نمیدانستیم، دروغ میگوید.
منتها مسئله این است که پروندهها هر کجا که میرفت، کلاً میخوابید! یعنی در حالی که همه خبر داشتند ولی هیچ پیگیریای انجام نشد. همه میدانند که گوشیها و کامپیوترهای ما را ضبط کردند، همه فیلمهایی که گرفتهاند را دیدهاند، ولی چه اتفاقی افتاد؟ چه کسی پیگیری کرد؟ اصلاً مگر استخراج فیلمها، عکسها و مدارک داخل گوشی و کامپیوتر چقدر زمان میبرد که الان بعد از گذشت یک ماه هنوز آنها را به ما پس ندادهاند؟ این چه قانونی است؟
کل فیلمهایی که آنها از خانههای ما گرفتند فقط برای تحقیر ما بچههای بسیج و بچههای شهرداری بوده است. من حتی شنیدم که در جلساتشان فیلمها را میدیدند و با صدای بلند و جیغ و داد میخندیدند. شنیدم که بچههایم را در فیلمها میدیدند و میخندیدند.
این چه قانونی است که میآیند با گوشی شخصی از خانهها و وسایل شخصی ما فیلم میگیرند و پاسخگو هم نیستند؟ کل فیلمهایی که آنها از خانههای ما گرفتند فقط برای تحقیر ما بچههای بسیج و بچههای شهرداری بوده است. من حتی شنیدم که در جلساتشان فیلمها را میدیدند و با صدای بلند و جیغ و داد میخندیدند. شنیدم که بچههایم را در فیلمها میدیدند و میخندیدند.
شما ببینید در پرونده من نیروی انتظامی حداقل ۵ تخلف صریح دارد، کدام قانون به این تخلفات رسیدگی میکند؟ بعد میآیند برای چیزهای خندهدار برای ما کیفرخواست میزنند! همین کسانی که مدافعان این تخلفات هستند، بسیاری از مساجد ما را که بر علیه کارهای قانونی موضع گرفته، «مسجد ضرار» نامیدند. رفتند جلسه وحدت گذاشتند، کلی از معتمدین شهر را هم دعوت کردند و به مدافعان حرم توهین کردند! من برایشان پیغام فرستادم که منِ اسماعیل شریفی بد هستم، این چه ربطی به بچههای مدافعان حرم دارد؟! شما با من مشکل دارید، چرا به همه مدافعان حرم توهین میکنید؟ ما شهید دادیم. درست است که شما با من به عنوان جانباز مدافع حرم مشکل دارید، ولی نباید به همه مدافعان حرم توهین کنید. خدا شاهد است ما هیچ ادعایی نداریم ولی نیایید به خاطر چند صد متر زمین، به مساجد این مردم بگویید مسجد ضرار!
پس شما راهکارهای قانونی را طی کردید ولی نتیجهای نداده است و به همین خاطر خودتان دست به اقدام زدید؟
بله. رئیس شورا خودش چندین مرتبه اقدام قانونی کرده است. همین الان هم دارند پیگیری میکنند. نیروی انتظامی رفت، به عقیدتی سیاسی نهادهای گوناگون رفته، به دادسرا و بازرسی رفته و… اما هیچ نتیجهای نداشته است.
فرمودید با قید وثیقه آزاد هستید. این مصاحبه و گفتن این مطالب در روند رسیدگی به پروندهتان تأثیر نمیگذارد و برایتان دردسر نمیشود؟
من دیگر دستم را از همهچیز شستهام. به همه دوستانم هم گفتهام. بگذارید یک چیز دیگر را برایتان بگویم؛ ما ۱۶ نفر هستیم که رفتیم اهواز تا یک وکیل بگیریم. وکیل اهواز تا ما را دید شناخت و گفت شما همانهایی نیستید که به خانهتان ریختند و فیلمتان پخش شده؟ گفتیم چرا، گفت من فیلم را دیدهام و یک چیز را به شما میگویم، از ۴، ۵ ماه پیش سندهای شما را بستهاند و ما از همان موقع هم میدانستیم به خانههای شما میریزند؛ یا چیزی پیدا میکنند، یا پیدا نمیکنند. اگر چیزی هم پیدا نکنند، برای تأدیب حداقل ۳، ۴ نفر شما را محکوم میکنند. او به ما گفت فایده ندارد وکیل بگیرید، من وکیل شما نمیشوم چون این پرونده نتیجهاش روشن است! پیش وکیل دیگری رفتیم، او هم همین را به ما گفت. دیگر پیش سومی نرفتیم و رها کردیم. یعنی همه میدانند وضعیت چگونه است، خود ما هم با این قضیه کنار آمدهایم.
الآن رئیس اداره اطلاعات خودش به خاطر پیگیری فساد، متهم است! رئیس اداره اطلاعات امیدیه خیلی آدم خوبی بود، مسئول جدیدی اداره اطلاعات هم خیلی آدم درستی است و در این شش ماهی که آمده است، محکم هم پشت این قضایا را گرفته، ولی دستش بسته است؛
من یک جانباز مدافع حرم هستم و دو بار به سوریه رفتم و هر دو بار آن هم داوطلبانه رفتهام. بار دوم مجروح شدم، گردنم آسیب دید، موج انفجار به شنواییام آسیب زده است، کمرم را عمل کردهام. وقتی با منی که جانباز هستم، اینطوری برخورد میکنند، چطور دیگران باید جرأت کنند و با فساد و بیعدالتی برخورد کنند؟ تنها کسانی که از ما حمایت کردند، بچههای جنبش عدالتخواهی بودند.
شما از نظر سند و مدرک چیزی کم ندارید؟ یعنی میتوانید مدعایتان را با اسنادی که دارید به اثبات برسانید؟
هیچ کمبودی از نظر اسناد تخلف و فساد آقایان نداریم. اصلاً مدارک تخلفات آنها در ماده ۵ باطل شده است؛ ولی چون ساختهاند، دیگر نمیتوانند تخریبش کنند و ما فقط چون اینها را افشا کردیم، دارند از ما انتقام میگیرند و اذیت میکنند. بعد به ما میگویند، شما یک بار گفتهاید و دیگر از شما ساقط است، نباید پیگیری کنید! باید صبر انقلابی داشته باشید! ولی من هر چه فکر میکنم «صبر انقلابی» چیست و چه معنایی دارد، نمیفهمم.
بهعنوان آخرین سوال؛ بخش مهمی از مخاطبین ما جوانان انقلابی هستند که بهنوعی دچار سردرگمی و ناامیدی شدهاند. آنها هم مثل شما میگویند ساختار به حدی دچار فساد یا رانت شده که آرمانهای انقلاب فراموش شده و امکان تحققشان از دست رفته است. این مسئله هم تا حد زیادی وضعیت سرمایه اجتماعی در جمهوری اسلامی را مخاطره آمیز کرده است. در این شرایط چه حرف امیدوارکنندهای میشود به آنها زد و آنها را برای پیگیری و تحقق آرمانهای انقلاب همچنان امیدوار کرد؟ به عبارت دیگر، انقلابی بودن در این وضعیت چه اقتضائاتی دارد و برای انقلابی بودن در این شرایط چه وظایفی بر دوش ماست؟
من نمیتوانم راهکار خاصی به جوانان انقلابی بدهم، فقط درباره خودم حرف میزنم؛ من پس از گذراندن دورهای که کاملاً ناامید شده بود، امروز میگویم که تا آخرش هستیم و میایستم. به جوانان میگویم که به خاطر حمایت بچههای عدالتخواه روزبهروز دارم امیدوارتر میشوم؛ آقای گودرزی به امیدیه آمد، آقای اشتری زندگیاش را کنار گذاشت و به امیدیه آمد و از زمینهای دادستان و نیروی انتظامی فیلمبرداری کرد.
من یک جانباز مدافع حرم هستم و دو بار به سوریه رفتم و هر دو بار آن هم داوطلبانه رفتهام. بار دوم مجروح شدم، گردنم آسیب دید، موج انفجار به شنواییام آسیب زده است، کمرم را عمل کردهام. وقتی با منی که جانباز هستم، اینطوری برخورد میکنند، چطور دیگران باید جرأت کنند و با فساد و بیعدالتی برخورد کنند؟
به نظر من فضا تا حدی عوض شده و ما با هم میتوانیم با این روند مقابله کنیم. این وظیفه ماست. در جمهوری اسلامی هیچکس نمیتواند با تخلفات مبارزه کند، حتی بسیاری از نهادها که قبلاً میتوانستند این کار را بکنند، امروز بسیار ضعیف شدهاند و نمیتوانند با تخلفات مبارزه کنند. در این شرایط معتقدم فقط رسانه، فقط رسانه، فقط رسانه!
من به یکی از همین قاضیها گفتم اگر فیلم من پخش نمیشد، شما تا الان مرا سینه دیوار گذاشته بودید و تیرباران کرده بودید! من در فیلم نه فحاشی کردم نه هیچ توهینی به آنها کردم، فقط گفتم «تو کافر هستی!» که بدون اجازه و حکم از فضای شخصی و خصوصی ما فیلم میگیری؛ اما مأمورین نوشتند در ِخانه که باز شد شریفی با توهین و فحاشی با ما روبرو شد. بله من دادوبیداد کردم، ولی فحش ندادم. فقط به کسی که فیلم میگرفت گفتم آمدی در خانه من فیلم میگیری «به خدا تو کافری!» ولی آنها سندسازی میکنند، در این شرایط تنها چیزی که کار را به نفع ما پیش برد، رسانه بود! رسانه کارش را خیلی خوب انجام داد و جو تا حدی عوض شد. ولی ما امید داریم. بعد از خدا امیدمان به رسانه است.
خیلی ممنون از وقتی که به ما دادید، حرف دیگری مانده است که بخواهید بزنید؟
یک مطلب را یادم رفت بگویم. میخواهم بگویم که اینها به ما میگویند شما باید برای این نظام هزینه بدهید، مگر شما انقلابی نیستید؟ چه اشکالی دارد به خاطر نظام و انقلاب هزینه بدهید؟! به من گفتند آقای شریف تو که رفتی از جان خودت گذشتی و در سوریه جنگیدی، حالا یک ماه هم به زندان برو و اینقدر جاروجنجال به پا نکن! به خدا آنها در چشم من نگاه کردند و این حرفها را زدند. طرف روحانی هم بود. گفتم من ترسی از زندان و هزینه ندارم، ولی شما خودتان میدانید دارید چه میگوئید؟ چرا اگر ظلم و تخلف و فساد شود صدایتان را بلند نمیکنید؟! بزرگان شما آن کارها را کردند که بزرگ شدند، ولی الآن شما چرا این کار را نمیکنید؟! آرمانهای انقلاب اسلامی این بود؟! اما آنها در جواب به ما میگویند روحیات شما، همان روحیات جنگ است. اینطوری نمیشود کشور را اداره کرد. در نهایت به ما گفتند به فضایی که به شما ارتباط ندارد، دخالت نکنید!