خطر رئالیسم سیاه در ایران/دوره کنونی ضدعدالت است

به نقل از سایت اخبار انقلاب و دفاع مقدس :    

به گزارش خبرنگار خبرگزاری مهر،  ابراهیم فیاض این روزها تبدیل به شخصیتی عجیب در فضای فکری ایران شده است. او به شدت سرخورده شده است و هر آنچه در باب وضعیت جامعه می‌گوید سرشار از ناامیدی است. اما تجربه زیسته او به عنوان یک انقلابی آرمانگرا و همین طور سابقه پژوهشی گسترده او در حوزه انقلاب بی‌اعتنائی به نظریان او را بلاوجه می‌کند. ابراهیم فیاض تند شده است و تندی می‌کند و تند هم حرف می‌زند؛ اما در لوای تندی کمی عجیب حرف‌های او یک دلسوزی آمیخته با آرمانگرایی نهفته است. «شما نمی‌توانید حرف‌های من را منتشر کنید» این ترجیع بند گفتگوها و سخنرانی‌های این روزهای فیاض است. صحبت‌های او را در پرونده ای که علیه محافظه‌کاری نام‌گذاری شده است منتشر می‌کنیم.طبیعی است که مهر تاییدی بر سخنان او ندارد.

آقای فیاض، از یک منظر جامعه‌شناسانه چقدر با این پیش‌فرض موافقید که ما در دهه‌های اخیر عمر جمهوری اسلامی دچار نوعی محافظه‌کاری شدیم و این امر مانع تحقق بسیاری از آرمان‌های فرهنگی و اجتماعی انقلاب از جمله عدالت اجتماعی و آزادی شده است؟ وضعیت عدالت اجتماعی در جامعه ما به شرایطی رسیده که حتی رهبری هم در این خصوص تذکرات مهم و تاریخی‌ای دادند و فرمودند که وضعیت عدالت در جامعه ما هنوز راضی‌کننده نیست و کم‌کاریهایی در زمینه تحقق آن صورت گرفته است، فکر می‌کنید چه میزان از این کم‌کاری و غفلت‌ در خصوص مسئله عدالت و نادیده گرفتن آن در این سال‌ها به محافظه‌کاری موجود در شرایط حاضر برمی‌گردد؟

وقتی از محافظه‌کاری حرف می‌زنید یک معنایش این است که اگر بگوییم محافظه‎‌کاری را قبول نداریم، یعنی رادیکالیسم را قبول داریم؟! چون محافظه‌کاری از یک جهت در مقابل رادیکالیسم قرار می‌گیرد. آیا انقلاب ما یک انقلاب رادیکالیستی بوده که می‌خواسته ریشه‌ها را زیر و رو کند و همه چیز را از ریشه تغییر دهد؟ چون معنای رادیکالیسم این است!

یا نه، انقلاب ما از همان اول به این معنای رادیکال انقلاب نبوده است، و یک رفرم یا اصلاحاتی بوده که فقط شکل را عوض کند؟ ما باید به این مسئله به طور جدی فکر کنیم که آیا انقلاب ما رفرم بود و شکل حکومت شاهنشاهی را عوض کرد، ولی ساختارش باقی ماند! یا اینکه نه اصلاً انقلاب ما در هیچ‌کدام از این قالب‌ها نمی‌گنجد که بگوییم اگر رفرم بوده، پس محافظه‌کارانه است و اگر رادیکال بوده پس انقلابی بوده است. باید تکلیف خودمان را با این مسئله روشن کنیم.

تصور حقیر این است که انقلابی‌گری آنگونه که امام مد نظرشان بود یک روحیه آرمانخواهانه مداوم و همیشگی است که همواره از وضعیت موجود فراتر می‌رود و رو به تعالی و کمال دارد. این روحیه نباید هیچ‌جا متوقف شود و به هیچ وضع موجودی راضی و خرسند شود. در این معنا ما همیشه باید به سمت اصلاح وضعیت موجود حرکت کنیم و اتفاقا همین روحیه در وضعیت فعلی وجود ندارد و وقتی جنبش‌ها و افراد انقلابی از این وضعیت انتقاد می‌کنند یا تلاش می‌کنند در این وضعیت شکاف ایجاد کنند، با موانع متعدد و سهمگینی مواجه می‌شوند.

پس ما باید یک مفهوم دیگر پیدا کنیم؛ چون به نظر می‌رسد که در این معنا انقلاب ما یک واقعه تاریخی بوده که رخ داده و انقلاب به معنای واقعی و رادیکال قضیه هم نبوده است. چون بسیاری از ساختارها دوره پیش از انقلاب، در دوران پس از انقلاب هم حفظ و حتی بازتولید شد. ما حتی بسیاری از ساواکی‌ها را بعد از انقلاب به کار گرفتیم! یعنی کسانی را که مثلا کشت و کشتار نکرده بودند و کارهای اداری داشتند، نگه داشتیم و با آنها هیچ کاری نداشتیم و خیلی‌هایشان را که باسواد بودند، بعدها تبدیل به استادان نیروهای اطلاعاتی خودمان شدند و در وزارت اطلاعات ما درس دادند. اصلا به نوعی می‌توان گفت که بنیان‌گذاران اطلاعات ما، خود ساواکی‌ها بودند. شاید عیبی هم نداشت، چون آن‌ها می‌خواستند برای ایران کار کنند و خیلی‌هاشان عِرق ایرانی داشتند و کاری به این و آن نداشتند. به هر حال حرفم این است که چنین ساختاری وجود داشته و این ساختارها تا حد زیادی حفظ شد.

پس آن چیزی که به عنوان انقلاب اسلامی از آن یاد می‌کنیم، به معنی یک «انقلاب اجتماعی» نیست. پس این انقلاب چه نوع تحولی بوده است؟ من انقلاب اسلامی را یک نوع «انحلال اجتماعی و اصلاح مجدد» می‌دانم، چون اصلاً دین اسلام یک «دین امضایی» است؛ به چه معنا؟ یعنی اسلام دینی است که وقتی به جایی ورود می‌کند ساختارهایی که هست را می‌پذیرد؛ تمام عقود اسلامی را ببینید، مشاهده می‌کنید که تمام عقودی که قبل از اسلام وجود داشته و در آن فساد و افساد نبوده، اسلام آنها را پذیرفته است. به چنین دینی می‌گویند «دین امضایی» است. برای دوران آینده هم همین است، هر چه عقود و اعتباریات جدید بیاید، اگر فساد و افساد در آن نباشد، طبق شاخصه‌هایی که اسلام دارد، آن را می‌پذیرد. برای همین وقتی امام روز اول آمدند در بهشت زهرا(س) گفتند ما با تمدن مخالف نیستیم، ما با فساد مخالفیم. به همین دلیل است که ما تمدن غرب را می‌پذیریم، پس غرب‌ستیزی خاصی نداریم.

این جمله‌ای که از امام درباره «تمدن» نقل کردید، من درباره «سینما» شنیده بودم.

بله، سینما که اوج رسانه و هنر هفتم است. یعنی بعد از آن‌همه هنر غربی از رقص، موسیقی، ادبیات  بگیرید تا هنرهای نمایشی، تجسمی، معماری و... تازه به هنر هفتم می‌رسیم که امام(ره) می‌فرماید ما آن را هم می‌پذیریم. برای همین بود که روز اول بلافاصله بچه‌های انقلابی همچون آقایان مخملباف، کاسبی، هوشنگ توکلی، مرحوم سلحشور و دیگران به دنبال سینما رفتند و اساساً حوزه هنری برای همین تشکیل شد که سینمای انقلاب را شکل دهند و آن فیلم‌های کذایی را ساختند که اولین آثار انقلابی بودند.

برگردیم به موضوع عدالت؛ عدالتی که در اسلام و انقلاب اسلامی دنبال می‌شد، یک عدالت سوسیالیستی یا کمونیستی نیست که رادیکال باشد، یک عدالت اسلامی است که بر اساس حسن و قبح عقلی یا همان فطرت بنا می‌شود. هر چه مردم آن را عدالت بدانند، عدالت است و هر چه را مردم ظلم بدانند، ظلم است. ما برای فهم اتفاقاتی که در روند انقلاب افتاد باید با این ساختاری که عرض کردم وارد بشویم. به همین دلیل بود که ارتش دوران شاه وقتی دید مردم مصمم هستند دیگر مقاومت نکرد و تسلیم انقلاب شد. کسی هم که زمینه تسلیم ارتش را فراهم کرد آقای ارتشبد قره‌باغی بود که آمد مذاکره کرد و ارتش تسلیم شد. فقط روزهای آخر گارد شاهنشاهی به نیروی هوایی حمله کرد که مردم هم به کمک نیروی هوایی رفتند و گارد هم منهدم شد و ارتش سالم دست انقلابیون و حکومت افتاد. ارتشبد قره‌باغی هم بعد از ۲ یا ۳ ماه که در ایران بود و کسی به او کار نداشت، به خارج رفت و همان‌جا فوت کرد. البته چند وقت بعد، دوباره در «نوژه» ارتش می‌خواست کودتا کند و بعدها خیلی از نوژه‌ای‌ها توبه و گریه کردند و حتی به جنگ رفتند و شهید شدند.

پس حرفم این است که ساختار در آن دوره چنین چیزی بود و مردم نقش پررنگی در این میان داشتند. عدالت هم یک عدالت مردمی، عرفی و فطری بود. ولی یک نکته رخ داد که به لحاظ تاریخی خیلی مهم است؛ مبنای این عدالت فطری «مردم» هستند، ولی اتفاقی که در سالهای بعد رخ داد این بود که راست سنتی و بازار تهران این نوع از عدالت و مبنای آن را که مردم بودند رد کرد! البته با بهانه‌ای این کار را کردند و آن بهانه این بود که آمدند گفتند این عدالتی که اینها می‌گویند، «التقاطی» است؛ گفتند آنچه که اینها از عدالت می‌گویند مد نظر مجاهدین خلق و فدائیان و فرقان و... است و التقاطی است و با آب‌وتاب زیادی هم این کار را اعلام کردند. گفتند هر کسی که می‌گوید «عدالت»، التقاطی است. بدین ترتیب راست سنتی و بازار تهران این کار را انجام داد و آن عدالت فطری را که مبنایش خود مردم بودند، رد کرد.

این اتفاق خیلی مهم است؛ شما به تاریخ که نگاه کنید می‌بینید همان نقشی که بازار تهران در دوره مشروطه انجام داد و «عدالت خانی» را تبدیل به «آزادی مشروطه» کرد و طی آن یک حکومت انگلیسی را در اینجا حاکم کرد، دوباره اینجا هم همان کار را انجام داد و بدین ترتیب بازار تهران در پیوند با راست سنتی یک نوع اشرافیت تشکیل داد. مبنای نظری چنین رویکردی هم از عرفان گرفته شده بود، یعنی پایه آن عرفان بود که در آن هیچ خبری از عقل و فلسفه نبود. پس از این اتفاق یک اسلام مداح‌محور و مداح‌پرور شروع شد که یک اسلام توصیفی، تشبیهی و تنزیهی بود؛ این ساختار شروع شد و جلو آمد و در نتیجه اشرافیت در ایران شکل گرفت.

وقتی اشرافیت ساختاری شکل گرفت، مردم هم اشرافی شدند و حکومت متأسفانه روزبه‌روز اشرافی‌تر شد. حالا در کنار آن راست سنتی، یک راست مدرن هم شکل گرفته بود و بعد هم یک «دوم خرداد» آمد که می‌خواست بگوید من مثلاً چپ هستم که آن‌هم شکست خورد. پس از آن دولت احمدی‌نژاد هم شکست خورد و دوباره راست و چپ تقلا کردند تا رسیدیم به اینجا که راست سنتی فراگیر شد و تمام!

پس ما بعد از انقلاب - غیر از دوره میرحسین موسوی که آن‌هم عدالت سوسیالیستی را دنبال می‌کرد، نه عدالت مردمی – عملاً در تحقق عدالت گامی برنداشتیم. میرحسین موسوی هم که عملا به سمت عدالت سوسیالیستی رفته بود و می‌توان گفت که اساسا آن چارچوب بینشی، انقلابی، اسلامی، شیعی برای تحقق عدالت اصلاً مطرح نشده است. یعنی ما یک عدالت سوسیالیستی داشتیم، بعد راست مدرن آمد، یعنی آقای هاشمی رفسنجانی آن را روی بازار بنا کرد و یک دهه این‌طور پیش رفتیم و بعد هم که دوم خرداد پیش آمد، شعارشان به نوعی همان عدالت سوسیالیستی بود، ولی عملاً با لیبرالیسم همراه بودند، چون نمی‌خواستند و نمی‌خواستند عدالت سنتی و سوسیالیستی را قبول کنند. به قول خودشان لیبرال شدند که در این اواخر هم سوسیال‌دموکراسی شده‌اند. بعد احمدی‌نژاد سرکار آمد که قرار بود راست سنتی باشد، ولی عملاً راست مدرن شد و ما از راست مدرن احمدی‌نژاد به وضع فعلی در دولت آقای روحانی رسیدیم که کاملاً ضد عدالت است.

مایلم کمی درباره این «عدالت مردمی» که فرمودید، بیشتر تمرکز کنیم. عدالتی که بر مبنای فطرت آدمی بنا شده است و شکل مردمی دارد دقیقا چگونه عدالتی است و چرا تاکنون در کشور ما تاکنون تلاشی برای تحقق این نوع از عدالت نشده است؟

ببینید آمریکاهایی با تمام جریانات و فسادها و زورگویی‌هایی که دارند، تقریباً می‌توان گفت کشورشان از جهتی یکی از سالم‌ترین کشورها در همه جهان است، چرا؟ چون در آنجا واقعا مردم حاکم هستند و دولت یا رئیس جمهور هم نمی‌خواهد همه چیز را زیر و رو کند. همه هم مثلاً به ترامپ می‌گویند «شعارهای گنده نده» و اگر هم حرف گنده‌ای بزند، رسانه‌ها یا دستگاه‌های تبلیغاتی آن را شعار نمی‌کنند. ولی ما چون خیلی آرمانی هستیم و آرمانخواهانه نگاه می‌کنیم و همیشه‌ هم یک نوع رمانتیسم در وجودمان هست، شعار گنده زیاد داریم؛ وقتی هم که شعار گنده می‌دهیم، معلوم است که می‌خواهیم در عمل انجامش ندهیم. اصطلاحاً «سنگ بزرگ، نشانه نزدن است».

پس ما کلا چنین ساختاری داریم و به همین دلیل هم در بسیاری از مسائل مشکل داریم و باید فکر اساسی برایش بکنیم. در زمینه عدالت آن چیزی که اسلام معنا کرده، «عدالت در زندگی روزمره» است، یک عدالت بدون کلام و بدون شعار است، یعنی همان عدالت فطری. در این عدالت، ملاک مردم هستند، نه فلان حزب و فلان رهبر و فلان شخصیت و... . این معنا در سخنان امام علی(ع) وجود دارد. موقعی که امام علی(ع) این‌ها را مطرح می‌کنند، می‌فرماید مردم باید نظارت عمومی داشته باشند. آن موضوع «النصیحة لائمة المؤمنین» را که طرح می‌کنند را ببینید. از نظر ایشان امر به معروف سه شعبه دارد: یک شعبه امام-امت است، یک شعبه امت-امام است و یک شعبه امت-امت است. یعنی ما یک شعبه نداریم که فقط بگوییم گشت ارشاد بیاید امر به معروف و نهی از منکر کند، یا مثلا فقط امام-امت نداریم! خیر، این‌طور نیست، امت-امام هم داریم و با این شیوه است که مردم خودشان عدالت را محقق می‌کنند. بحث امیرالمومنین(ع) از «النصیحة لائمة المؤمنین» همین بحث مشارکت عمومی و عدالت مبتنی بر مردم است.

امام به حاکم می‌فرمایند خودت را در معرض مردم بگذار و ببین و بشنو مردم چه می‌گویند، حق نداری بین خودت و مردم واسطه بگذاری. با این شیوه خیلی کارها می‌توان انجام داد. الآن متأسفانه به دلایل متعد مدام می‌گوییم امام-امت، خیر این‌طور نیست. اساساً اسلام شیعی اینطور نیست که امام برای امت شلاق به دست بگیرد و بایستد و امر و نهی کند. اگر برخی خلفا اینطور بوده‌اند، این اسلام، اسلامی شیعی نیست. در این اسلام امت هم بر امام ناظر است و یک مشارکت عمومی وجود دارد. در طول تاریخ در سیره برخی خلفا می‌بینیم که این شعار دادن‌ها اوج می‌گیرد و دیگر نظارت امت بر امت هم برداشته می‌شود؛ یعنی مشارکت عمومی حذف می‌شود و ساختارهایی که از عدالت پشتیبانی می‌کنند، از بین می‌روند.

پس آن عدالت مردمی چنین چیزی است و کاملا مرتبط با زندگی روزمره است و یک شعار دهان‌پرکن و سنگ بزرگی که علامت نزدن است، نیست.

حالا در این شرایط فرض کنید مردم به طور فعالانه و کاملا هم بر مبنای تحقق همان آرمانهای انقلاب اسلامی از جمله «عدالت»، «آزادی»، جمهوریت»، و... اقدام به مشارکت می‌کنند، بسیاری از ساختارها و نهادها را نقد می‌کنند، سعی می‌کنند با افراد متخلف و فاسد برخورد کنند و به طور کلی دست به افشاگری و شفافیت بزنند! چه اتفاقی می‌افتد؟ اینجا همان چالش ما با محافظه‌کاری موجود مطرح می‌شود و بسیاری از حافظان وضعیت موجود با بیان اینکه «ما در شرایط حساس کنونی هستیم» و انتقادهای شما سیاه‌نمایی و در جهت تضعیف موجودیت نظام است و امام فرموده‌اند که حفظ نظام ارز واجب‌ترین واجبات است و... این امکان را مسدود می‌کنند. این همان چیزی است که مایه و پایه بسیاری از محافظه‌کاران قرار گرفته است. تحلیل شما از این چالش چیست؟

مشکل همین است! ما دقیقا این شکل از مصلحت‌اندیشی را در زمان یکی از خلفا داریم. در آن دوران امر به معروف فقط منحصر می‌شود به امام بر امت و وقتی این‌طور شود نتیجه‌اش این است که شما مدام مصلحت‌جویی می‌کنید، این کاری است که همان خلیفه در زمان حاکمیتش انجام می‌داد. یعنی مثلا فسق و فجور آمده است و از سر و کول جامعه بالا می‌رود، به شما می‌گویند مصلحت‌جویی کنید! چرا؟ چون خود کسانی که از این وضعیت منتفع هستند و اطرافیانشان که مشکلی ندارند و به راحتی مصلحت را بر حقیقت سوار می‌کنند. در این شرایط دیگر عدالت و حقی باقی نمی‌ماند.

بنابراین دولت یا نظامی که برای تحقق عدالت آمده بوده و هدف رفع محرومیت از محرومان و مستضعفان بوده، خودش نتیجه عکس می‌دهد. به نظر من الآن انقلاب به ضد خودش تبدیل شده است.

و از نظر شما این مصلحت‌اندیشی‌ها با منافع محافظه‌کاران ارتباط دارد؟

با فساد راه‌یافته به درون جمهوری اسلامی و متأسفانه افساد آن ارتباط دارد. الان دیگر بحث از فساد گذشته و به افساد رسیده است. بسیاری از کسانی که امر به معروف می‌کنند خودشان متکفل آن نیستند. امر به معروف می‌کنند، ولی هیچ ضدیتی با منکر ندارند. اینها افساد است.

من معتقدم الان در ایران «رئالیسم سیاه» وجود دارد، نه محافظه‌کاری. آنچه که شما به آن می‌گویید محافظه‌کاری، من اسمش را می‌گذارم رئالیسم سیاه.

مایلم تحلیل شما را از نسبت این وضعیت مصلحت‌اندیشانه با سیاست‌های دست‌راستی راه‌یافته به اقتصاد که مشخصا از اواخر دهه ۶۰ و پس از جنگ تحمیلی اتفاق افتاد بدانم!

محور این سیاست‌ها، بازار تهران بود و شدیداً فرهنگ تجاری را حاکم کرد؛ نه فرهنگ اقتصادی را. این فرهنگ تجاری هم به هیچ وجه نمی‌گذارد در این مملکت عدالت و صنعت پیش برود. شما از این‌طرف دارید تولید می‌کنید، از آن‌طرف همان جنس را وارد می‌کنند و شما را ورشکسته می‌کنند، یعنی با رانت‌خوارانی که در شبکه بازرگانی هستند، همه این فرایندها را کنترل کرده و اقتصاد را فلج می‌کنند. این‌ها هم، همه ساختار هستند. و الا چه کسی می‌تواند ۵۰ میلیون دلار جنس را راحت در بازار بفروشد و کسی کاری به کارش نداشته باشد؟ چه کسی دارد این کار را می‌کند؟! این‌ها ساختار است، همین‌طوری نمی‌شود این کارها را انجام داد.

جریان راست در همه جای دنیا به عنوان جریان محافظه‌کار شناخته می‌شود؛ این جریان چگونه از دل یک «جنبش انقلابی» که راست‌ها معمولا با آن مخالف‌اند بیرون آمد؟ از طرفی اگر قرار باشد همچنان به جریان انقلابی پایبند باشیم باید به نقد و نفی وضعیت موجود بپردازیم و آرمانهای انقلاب مانند عدالت و آزادی را پیگیری کنیم، ولی همین فضای حاکمی که به قول شما دست راستی‌هاست و محافظه‌کار هستند، این امکان را روز به روز محدودتر می‌کند. این وضعیت چگونه قابل اصلاح است؟

بگذارید من نتیجه این وضعیت را به شما بگویم؛ من معتقدم حفظ این وضعیت ناآرامی به همراه خواهد داشت. امروز مارکسیست‌ها در ایران به‌شدت فعال شده‌اند؛ یعنی در مقابل آن راست سنتی و بازار، مارکسیست‌ها به‌شدت فعالیت خود را از سر گرفته‌اند و شکل قومیتی هم پیدا کرده است؛ یعنی ما مثلاً با مارکسیسم-کردیسم و یا مارکسیسم پان‌ترک‌ها و... مواجه هستیم و این‌ها به‌شدت حکومت و جامعه ایران را تهدید می‌کنند.

آقای فیاض در این وضعیت، یعنی چهل سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی، وظیفه جوانی که هنوز دغدغه آرمانهای انقلاب و مهمتر از همه عدالت را دارد، چیست؟ چه کاری می‌توانیم بکنیم؟

همانطور که گفتم به نظر من انقلاب در حال حاضر، به ضد خودش تبدیل شده است؛ یعنی به دلیل همین به قول شما محافظه‌کاری و همین مصلحت‌اندیشی و منفعت‌طلبی فراگیر و ساختاری و نتایج آن ضد خودش را بازتولید کرده است. فعلاً انقلاب، ضدانقلاب شده است و مارکسیسم در کشور دارد جای انقلاب اسلامی را می‌گیرد. کل قصه این است.

من معتقدم وضعیت در حال حاضر به‌شدت دارد خطرناک می‌شود؛ اوضاع اصلا خوب نیست. . الآن می‌بینیم بچه‌ها می‌خواهند دست به سلاح ببرند، و اقدام مسلحانه انجام دهند!

چپ‌ها و مارکسیست‌ها؟

نخیر، بچه مسلمان‌ها!

چرا؟!

می‌گویند بکشیم تا اوضاع درست شود. می‌گویند جمهوری اسلامی با هیچ روش دیگری اصلاح نمی‌شود، باید یک عده را از بین ببریم تا درست شود، ولو اینکه خودمان هم کشته شویم! بنابراین داعش در ایران دارد به وجود می‌آید. یک قشر عظیمی هم که همچنان در حال خوش‌گذرانی است، می‌گویند دروغ است! از اول هم هر چه ما می‌گفتیم، از نظرشان دروغ بود؛ مسئله اخلاق، بحران جنسی، حتی خدا و پیغمبر و امام زمان(عج) و...؛ حالا ببینید چه طلبه‌های عمامه به سری که شدیداً بی‌دین شده‌اند! من خودم اینها را به چشم دیده‌ام. به نام و به خاطر دین آمدند ولی وقتی دیدند چه خبر است، گفتند همه دروغ است و بی‌دین شدند.

امام علی(ع) همه این‌ها را در تاریخ می‌گویند؛ دقیقا اشاره می‌کنند که فساد حاکمان جامعه اسلامی باعث بی‌دینی مردم می‌شود. مردم دین را به دست می‌آورند و از دست می‌دهند. چون مبنا اخلاق و عدالت است، نه چیز دیگر.

می‌دانم که این حرفها را نمی‌توانید پخش کنید، ما هم هر جا رفتیم حرف زدیم پخش نکردند. اما من عمداً می‌گویم که بپیچد، یا بولتنی چیزی درست شود تا فکری بکنند. کانون رفتیم، با آقای حداد عادل صحبت کردیم که در آینده چه خبر است! من حرفهایم را زدم، یکی از دست‌اندرکاران گفت آقا طوری بگویید که بتوانیم آن را پخشش کنیم، گفتم من دنبال پخش کردن نیستم، دنبال بولتن هستم، فقط می‌خواهم بپیچد تا بفهمند چه خبر است. بگذارید بفهمند که فراماسونری انگلیسی تا «فیها خالدون» ما نفوذ کرده است و هیچ کاری هم نمی‌توانیم بکنیم.

128
0 0

لینک های مفید

طراحی لوگو دراصفهان

بروزترین بانک اطلاعات مشاغل

کرم پودر

سنگ برای قرنیز ساختمان

لوازم یدکی اس دبیلیو ام SWM

معرفی برترین رمان ها


$(window).load(function () { 'use strict'; function activeStickyKit() { $('[data-sticky_column]').stick_in_parent({ parent: '[data-sticky_parent]' }); // bootstrap col position $('[data-sticky_column]') .on('sticky_kit:bottom', function (e) { $(this).parent().css('position', 'static'); }) .on('sticky_kit:unbottom', function (e) { $(this).parent().css('position', 'relative'); }); }; activeStickyKit(); function detachStickyKit() { $('[data-sticky_column]').trigger("sticky_kit:detach"); }; var screen = 768; var windowHeight, windowWidth; windowWidth = $(window).width(); if ((windowWidth < screen)) { detachStickyKit(); } else { activeStickyKit(); } // windowSize // window resize function windowSize() { windowHeight = window.innerHeight ? window.innerHeight : $(window).height(); windowWidth = window.innerWidth ? window.innerWidth : $(window).width(); } windowSize(); // Returns a function, that, as long as it continues to be invoked, will not // be triggered. The function will be called after it stops being called for // N milliseconds. If `immediate` is passed, trigger the function on the // leading edge, instead of the trailing. function debounce(func, wait, immediate) { var timeout; return function () { var context = this, args = arguments; var later = function () { timeout = null; if (!immediate) func.apply(context, args); }; var callNow = immediate && !timeout; clearTimeout(timeout); timeout = setTimeout(later, wait); if (callNow) func.apply(context, args); }; }; $(window).resize(debounce(function () { windowSize(); $(document.body).trigger("sticky_kit:recalc"); if (windowWidth < screen) { detachStickyKit(); } else { activeStickyKit(); } }, 250)); });